تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان اثر سیداحمدخان هندی، مفسر و از علمای اصلاحطلب و مادیگرا قرن دوازدهم شبه قاره هند است. این کتاب نخستین تفسیری بود که راه تاویل به شیوه عصری را در تبیین مفاهیم قرآن گشود. احمدخان بهگمان خود، آنچه را پیشینیان گفته بودند و با علم و عقل سازش نداشت، فرو ریخت و از نو بنیادی متناسب با فهم روز فراهم ساخت.
سیداحمدخان فرزند محمدتقیخان در سال ۱۸۲۷ م/ ۱۲۳۲ ق در دهلی به دنیا آمد. یکچندی بهعنوان بایگان در دادگاه جنایی وابسته به حکومت استعمار انگلیس در هند، به خدمت مشغول شد. در خاموش کردن مسالمت آمیز در یک شورش انقلابی که هندیان در طی آن، به جان انگلیسیها افتادند، به نفع انگلیسیها کوشید. به پاس این خدمات و تلقی محترمانهای که از انگلیسیها داشت، به اخذ مقرری سالانه و سپس دریافت لقب سر (شوالیه) (سر (با کسر سین بهطور اشباعی) در انگلیسی و شوالیه در فرانسوی، به معنای نجیبزاده و لقب اشراف است) از دولت انگلیس نایل آمد.
در پنجاه و دو سالگی که دو فرزندش را برای ادامه تحصیلات به انگلستان برد، دیدن ترقیات شگرفت اروپائیها از نزدیک، اندیشهاش را در مهم شمردن تعلیم و تربیت به سبک جدید و با الهام از فرهنگ غربی، ریشهدارتر کرد. در بازگشت، انجمنی علمی - ادبی و دانشگاهی به سبک دانشگاههای اروپایی در علیگره تاسیس کرد که بر محور آن دانشگاه و فارغ التحصیلان آن، گرایش فکری پیشتازی پدید آمد.
گرایش و نگرش سیاسی و بسیار محافظهکارانه سیداحمدخان متناقض و بیانسجام بود. از یک سو با عزمی جزم از کشیده شدن به عرصه سیاست پرهیز داشت و شعار او آموزش، آموزش بود (که این عزم او به کناره گرفتن از نهضتهای سیاسی، غالبا مورد سوء ظن و تمسخر واقع شده) و از سوی دیگر تردیدی نیست که وی دستآموز سیاست مزورانه انگلیس بوده است.
توصیه سیاسی مهم او همین بود که مسلمانان باید با تمسک به ذیل عنایت اسلام، خود یک ملت مستقل و واحدی باشند. اما این تمسک به ذیل اسلام، در عمل، توسل به ذیل عنایت دولت علیه بریتانیا شد. تصور نمیرود که عنوان پر افتخار سر که انگلیسیها در سال ۱۳۰۵ ق/ ۱۸۸۸ م به سیداحمدخان دادند در جهت تحکیم مبانی اسلام و تحقق امت واحده اسلامی بوده باشد. به تعبیر دیگر میتوان گفت: وی توجیه کننده مظالم استعمار انگلیس بوده و دور نیست چنین نقشی را ناخودآگاهانه در پیش گرفته باشد و مراد اصلی او (که شامه و فقه سیاسی پیشرفتهای نداشت) تنشزدایی و ایجاد ائتلاف و تامین آرامش اجتماعی برای با فرهنگتر شدن مسلمانان و جبران عقب ماندگی آنان باشد. ولی همهجا نمیتوان رفتار و گفتار وی را چنین حمل بر صحت کرد؛ از جمله آنجا که میگوید:
... اگر خداوند، اطاعت و دست نشاندگی ما را در قبال نژاد دیگر (انگلیسیها) مقدر کرده باشد، نژادی که آزادی دینی را از ما دریغ نمیدارند و برای ما عادلانه حکم میرانند و صلح و صفا برقرار میدارند و مال و جان ما را حفظ میکنند؛ چنان که انگلیسیها در هند، بر همین نهج رفتار میکنند، بر ماست که خیرخواه آنان باشیم و دست دوستی آنان را بفشاریم....
[ویرایش]
تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان با تفسیر سوره حمد شروع میشود و با تفسیر سوره نحل پایان میپذیرد. زبان آن اردو است و ظاهراً به عربی یا هیچیک از زبانهای اروپایی ترجمه نشده است.
القرآن و هو الهدی و الفرقان (این تفسیر، ۱۶ سوره اول قرآن (تا سوره نحل) را در برمیگیرد و به دست سیدمحمدتقی داعی گیلانی (به طور ناقص) به فارسی ترجمه شده است و در انتشارات علمی در تهران به چاپ رسیده است) نوشته سیداحمدخان هندی، نخستین تفسیری بود که راه تاویل به شیوه عصری را در تبیین مفاهیم قرآن گشود. احمدخان بهگمان خود، آنچه را پیشینیان گفته بودند و با علم و عقل سازش نداشت، فرو ریخت و از نو بنیادی متناسب با فهم روز فراهم ساخت.
شهرت این تفسیر، علاوه بر تقدم زمانی آن،
بدان سبب است که مؤلف آن از پیشگامان اصلاحطلبی در هند بوده
و از سوی دیگر، مخالفتهای سیدجمالالدین اسدآبادی با آرای وی، بر اندیشمندان اسلامی تأثیر نهاده است.
احتمالاً طرح دیدگاههای ویژه و نو در این تفسیر سبب شده است که بدان نسبت «مادیگرایی» دهند
و این امر داوری بیطرفانه را مشکل ساخته است.
بخشی از آن، تا پایان آیه ۲۸۱ سوره بقره را که تقریباً معادل دو جزء و نیم از قرآن است، محمدتقی فخر داعی به فارسی ترجمه کرده است.
[ویرایش]
یکی از نویسندگان معاصر درباره او چنین مینویسد: چنانکه شیوه رایج است ابتدا کوشیدند تا حصاری نامرئی پیرامون او بکشند و او را در یک جو کنترل شده و قرنطینه نامحسوس بگیرند تا بتوانند شرایط ذهنی خاصی را که میخواهند برایش بهوجود آورند و بر گردش هالهای بکشند تا همه چیز را از ورای آن ببیند و کم کم استحاله شود و زمینه روحی برای استخدام ناآگاهانه و سپس نیمه آگاهانه و سرانجام آگاهانهاش فراهم گردد.
ماموران مخفی کمپانی انگلیسی، در چهره مسلمانان و ارادتمندان جدیدش بر گرد او حلقه زدند و به نام پرداخت وجوه مذهبی و کمکهای مالی بر امور اسلامی و اداره موسسات علمی و تاسیس مدرسه دینی علیگره و جز آن، او را تقویت کردند و سپس به نام مشاور و استاد و متخصص فنی و کمک کننده به اداره مدرسه علیگره و سپس در چهرههای بینقاب، اما بهعنوان حمایت انگلستان از مسلمین هند و علاقه نایب السلطنه (لقب حاکم انگلیسی در هند که عنوان نیابت پادشاه انگلستان را داشت) به پیشرفت امور اجتماعی و فرهنگی مسلمانان و تقویت آنان در برابر هندوها، او را یکسره در اختیار گرفتند و رابطههای پنهانی و پولهای به ظاهر شرعی، کم کم رو شد و سیداحمدخان رسما همدستی با نایب السلطنه را برای حفظ بیضه اسلام و حمایت از حوزههای علمی مسلمین لازم شمرد و اعلام کرد که باید ما خواستار حکومت نایب السلطنه انگلیسی و ابقای نظام استعماری باشیم تا بدینوسیله بتوانیم استقلال، هویت و ملیت اسلامی خود را حفظ و شکوفا سازیم
یعنی در زیر سایه بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین، دولت بریتانیا.
[ویرایش]
در میان دیدگاههای کلامی سیداحمدخان، سخنان او درباره ملائکه، نبوت و معجزه و ... بسیار جنجالبرانگیز بوده، بهویژه طرح آرای خاص او درباره فرشتگان سبب شده که منتقدان او را مادیگرا بدانند.
میتوان گفت: نگرش سیداحمدخان شباهت تام و تمامی به روشنفکران دیندار عصر عقلگرایی قرن هجدهم اروپا داشت که با ایمانی که تابع عقل بود نه وحی و دین، قائل به وجود خدا بودند. بهتعبیر دیگر، او معتقد به اصالت عقل و اصالت طبیعت بود.
سیداحمدخان که اوج گرفتن کار و با علم و حضیض گرفتن کاروبار دین را در اروپای معاصر خود از دور و نزدیک دیده و شنیده و خوانده بود، گویی بهاین نتیجه رسیده بود که چاره از دو حالت بیرون نیست: یا باید دست از دین شست یا باید عقلگرا و علمگرا شد و حتی المقدور برای تبیین و توجیه اصول و فروع شریعت، از عقل و علم بهره جست و هرچه را در پیمانه این دو نمیگنجد انکار و اگر ممکن باشد تاویل کرد.
میتوان گفت سیداحمدخان معتقد و مطمئن بود که حقیقت و حقانیت دین اسلام ابدی است ولی این حقانیت و ابدیت فقط به شرط تعبیر روز پسند و انطباق مداوم حقایق دین با دقایق علم و عقل، قابل حصول است؛ او به شرط این انطباق، تعارض و تضادی میان عقل و وحی یا علم و دین نمیدید. در واقع همه تعارضها را به نفع علم و عقل و به زیان دین و وحی، حل کرد و همان روشی را دنبال کرد که روشنفکران دیندار غربی پیموده بودند.
وی، به رغم تلقیاش از وحی، همچون همه مسلمانان تصریح میکند که قرآن بر قلب پیامبر اکرم وحی شده و علاوه بر معانی، قالب الفاظ نیز از جانب خدا آمده است.
به عقیده سیداحمدخان، نبوت ملکه طبیعی خاصی نظیر سایر قوای بشری است که به هنگام اقتضای وقت و محیط، شکوفا میشود؛ چنانکه میوه و گل به موقع خویش میشکفند و میرسند و در اینراه، انبیا و دیگر مصلحان بزرگ جهان، تفاوتی ندارند.
به عقیده او هیچ میانجیای بین خداوند و پیامبر نیست و وحی چیزی نیست که از بیرون به پیامبر برسد؛ بلکه همانا فعالیت عقل الوهی در نفس و عقل بشری او است. در واقع وحی بازتاب ژرفنای درون انسانی است به هنگام تماس با حق؛ و حقیقتی است که با آن میزید، میجنبد و به کمک آن موجودیت مییابد.
سیداحمدخان در بحث نبوت تصریح میکند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خاتم پیامبران الهی است.
او، ضمن نقد تصورات غالب، نبوت را منصبی اعتباری ندانسته آن را قوه و استعدادی فردی بر میشمارد
که همچون دیگر قوای انسانی بهتدریج قوی میشود. ملکه قدسی نبوت قوّت یافته و هنگامی که به بروز و ظهور میرسد، در عرف عام به بعثت تعبیر میشود.
سید احمدخان در نتیجه همین بینش دئیستی (خداشناسانه طبیعی) اش از ذات خداوند و ارتباط او با جهان امکان وقوع معجزه و تاثیر دعا را انکار میکند. او معجزه را بهعنوان نقض یا خرق قوانین طبیعت نمیپذیرد؛ با این استدلال که به قول و قرار و وعده عملی خداوند است که این قوانین آنچنانکه هست رخ میدهد و هیچیک از آنها تخلفپذیر نیست و اگر بگوییم پدیده یا حادثهای به نحو دیگری رخ داد، خداوند را به خلف وعده متهم کردهایم. او میگوید: من معجزات را از آنجهت که خلاف عقل است انکار نمیکنم؛ بلکه انکار من از اینجهت است که قرآن، وقوع حوادث یا واقعههایی را که برخلاف قوانین و نوامیس طبیعت یا جریان عادی امور و اشیا باشند، تایید نمیکند.
سیداحمدخان با همین شیوه، تاثیر دعا را نیز به آن صورت که عرف مومنان است رد میکند. به نظر او قوانین طبیعت تخطی ناپذیر است و هیچ چیز نمیتواند آنها را تغییر دهد؛ حتی خداوند هم نمیتواند برخلاف آنها کاری صورت بدهد. تنها تاثیر دعا همان اثر روحی است که بر دعا کننده وارد میشود و رنج و اضطرابهای ناشی از وقایع ناگوار زندگی را تخفیف میدهد.
سیداحمدخان در تفسیر آیات راجع به معجزات و امور خارقالعاده، با تعمیم این قاعده کلامی که «خداوند از وعده خود تخلف نمیکند»، گذشته از وعدههای قولی به وعدههای فعلی خداوند اعتقاد دارد
و مراد از آنها را قوانین حاکم بر جهان و مصداق آیه شریفه «... وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه تَبدیلاً؛
» میداند.
از نظر او، علم به مرور زمان پارهای از این قوانین را کشف کرده و قطعیت بسیاری از یافتههای علمی ثابت شده است.
(نظریات او درباره داستانهای خارقالعاده در بخشهای مختلفی از تفسیرش آمده است
).
سید احمدخان کوشیده است تا ظهور انسان را بر روی کره خاکی، بهعنوان یک حادثه ویژه در طی یک روند تکامل طولانی و سختکوشانه، توجیه کند؛ اگرچه خداوند را که کلمه خلاقه کن را ادا کرده است سلسله جنبان این روند میداند. (این نظریه کم و بیش در میان برخی نویسندگان معاصر رواج یافته و بر این باورند که آیات قرآن اگر بر نظریه تکاملی آفرینش انسان دلالت نداشته باشد، لااقل مباینتی با آن ندارد و برخی جلوتر رفته، قائلند که قرآن، این نظریه را کاملا تایید میکند.
).
کلمه ملک (فرشته) به نظر او بیانگر قدرت بیمنتهای خداوند و قوای طبیعی نظیر آب و باد و ابر است. آشکارا میگوید: صلابت کوهها، روانی آب، نیروی رشد گیاهان، قوه جذب و دفع الکتریسیته و همه نیروهایی که مادر اشیای گوناگون جهان جلوه گر مییابیم، با کلمه ملک بیان شده است. به همین ترتیب شیطان به نظر او موجودی نیست که وجود خارجی و موجودیتی بیرون از ما داشته باشد، بلکه نشانگر قوای شر موجود در جهان است.
به نظر وی، مردم فرشتگان را دارای جسم و شکل و صورت پنداشتهاند که خود متأثر از اهلکتاب بوده است.
او در اثبات عدم حجیت روایات دالّ بر این امر، بهتفصیل سخن گفته و در اثبات نظر خود به اقوال ابن عربی در فصوص و شرح قیصری استناد کرده است.
با این همه، او احتمال وجود موجوداتی با ویژگیهای ملائکه نزد عموم را رد نمیکند و بر آن است که علم نمیتواند وجود آنها را انکار کند. در عینحال معتقد است که در قرآن نمیتوان دلیلی بر وجود آنها یافت.
به هر حال، سیداحمدخان ایمان به ملائکه را ضروری میداند و بحث او فقط ناظر به چگونگی ملائکه است.
او بر مبنای دیدگاهی که درباره ملائکه دارد و آنها را نیروهای موجود در هستی میداند، مراد از جبرئیل را نیز همین ملکه قدسی نبوت میداند که در وجود نبی قرار دارد و واسطِ بین خدا و رسول است
و بدینسان آیاتی، همچون آیات نخستینِ سوره نجم، را که در آنها بهصراحت از وجود واسطهای در انتقال وحی سخن به میان آمده، تأویل میکند و آن را عکسی از تجلیات ربانی قلب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میداند.
سید احمدخان وجود روح را باور دارد و آن را جاوید میداند و به معاد جسمانی و روحانی معتقد است؛ اما بهشت و دوزخ را که در قرآن با تعابیر محسوس و مادی بیان شدهاند، صرفا استعاره و تمثل از احوال روحی در حیات اخروی میداند. به نظر او محال است حقیقت چیزهای ماورای حس با کلمات بیان شود، حتی اگر آن کلمات، جزو کلام الهی باشد.
سخن اخیر وی با اندکی تعدیل، امروزه مورد قبول همه مفسران است؛ از جمله صاحب تفسیر المیزان که بر این امر تاکید دارد.
سیداحمدخان درباره آخرت نیز دیدگاه کلامی خاصی دارد؛ او بر اساس آیه «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلْونَ؛
» و روایت «وَقالَ الله تَعالی أَعْدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالِحینَ مالاعَیْنٌ رَأَتْ وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاخَطَرَ علی قَلْبِ بَشَرٍ» (خداوند تعالی میفرماید: نعمتهایی برای بندگان شایستهام آماده کردهام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچکس خطور نکرده است) که محتوای آن دو را حاکم بر نصوص دیگر میداند، بر اینباور است که نعمتها و عذابهای آخرت، آنچیزی که مفسران از ظاهر آیات پنداشتهاند، نیست بلکه تمام این توصیفات، مثالهایی هستند متناسب با ادراک و فهم ما.
به گفته وی، مراد خداوند از ذکر نعمتها و عذابها، راحت و لذت و رنج و الم حاصل از آنهاست.
او تصریح میکند که حمل این آیات بر مفاهیم ظاهری آنها، مخالف عقل و منافی مقصود اصلی بانی اسلام است و به حقانیت و عظمت و تقدس مذهب صدمه میزند.
وی اگرچه وجه این تنافی را تبیین نمیکند، بهنظر میرسد که وجه آن در محدود کردن آخرت به نعمتهای محدود مادّی باشد.
با این همه، او اصل آیات را میپذیرد و حتی این شیوه بیان قرآن را توجیه میکند و آن را برای دینی که میخواهد نفوس همه آدمها، از عامی تا عالِم، را تربیت کند، ضروری میداند.
«انکار نسخ» در آیات احکام، یکی از عقاید غوغا برانگیز اوست.
او معتقد است که در احکام اسلام نسخ واقع نمیشود بلکه تنها ادیان هستند که هر یک، احکام دین پیش از خود را نسخ میکنند و از این لحاظ، اسلام ناسخ ادیان پیشین است.
از نظر او، در هیچیک از آیات مورد ادعا، تفاوت حیث و جهت وجود ندارد تا بتوان آنها را مخالف هم تلقی کرد و مدعی نسخ شد.
همچنانکه نمیتوان به اخبار آحاد برای نسخ قرآن تمسک جست.
افزون بر آن، دعوی اجماع هم با وجود مخالفانی از علما
در اینباره پذیرفته نیست.
او علاوه بر آنکه منکر وجود نسخ است، در برابر قول به نسخ التلاوة و تحریف نیز بهشدت موضع میگیرد.
سیداحمدخان در بحث از آیات احکام، از موضع فقهی بحث نمیکند تا چگونگی استنباط حکم از آیه را باز گوید، بلکه متکلمانه به موضوعاتی میپردازد که معاندان دین به آن هجوم بردهاند و میکوشد تا آنها را به طور علمی و عقلانی توجیه کند. اما در این بررسی نتوانسته به حکمت تمام جزئیات احکام بپردازد یا اختلافات فقهی مذاهب مختلف را طرح کند، از اینرو کوشیده است تا با ارائه تقسیمات خودساخته، دایره احکامی را که قرار است حکمت آنها را بنمایاند، محدود سازد.
او همچنین در بحث خود، تنها به آیات ناظر به یک موضوع و حکم توجه میکند و از احادیث سخنی بهمیان نمیآورد. با توجه به اینکه او فقیه نبوده و نمیخواسته بحث فقهی کند، میتوان شیوه برخورد او را دالّ بر انکار احکامِ برگرفته از حدیث ندانست، چنانکه در بحث از حج، هم به ارکان حج که در قرآن آمده، اشاره میکند هم به مواردی که در قرآن نیامده است، از جمله میقات یا نوع لباس، که ذکر نشدن آنها را در قرآن دلیل واجب نبودنِ آنها نمیداند.
وی در موارد مختلف، داوری درباره حدیث را خارج از بحث خود معرفی میکند؛
با اینهمه، در برخی از فقرات بحثها، بیمهری وی به حدیث تا حدی نمایان است.
سیداحمدخان، در مواردی، از بحث متکلمانه فراتر رفته فتوا میدهد. اجتهادهای او، صرفنظر از پرسش درباره صلاحیت وی، در مواردی شاذ مینماید. همچنانکه برای قربانی کردن در حج، با توجه به اینکه در زمان او گوشت حیواناتِ قربانی شده بیمصرف میمانده، ضرورتی قائل نیست.
در بحث ربا نیز گرفتن آن را از فقرا جنایت، و از متمکنان بیاشکال میداند. سود سپرده بانکها را نیز (که از نظر وی برای مقاصد تجاری و پیشرفت اقتصادی است) بدون اشکال میداند.
سیداحمدخان، شکافته شدن دریا برای حضرت موسی را بهعنوان جزر و مد تعبیر کرده است؛
جاری شدن آب از ضرب عصای موسی را به پیدا کردن چشمه سارها از بالای کوهستان تفسیر نموده است؛
معنای ضرب را ضرب فی الارض (راه پیمودن در زمی<