شاه اسماعیل یکم با نام کامل اسماعیل بن سلطان حیدر بن شیخ جنید ملقب به ابوالمظفر بهادرخان حسینی، و معروف به شاه اسماعیل ختایی (زاده ۱۷ ژوئیه ۱۴۸۷ - درگذشته ۲۳ مه ۱۵۲۴) پایهگذار و نخستین شاه دولت صفوی بود.[۲] حکمرانی شاه اسماعیل به دو دلیل نقطه عطفی در تاریخ ایران است. دلیل نخست اینکه پس از گذشت نهصد سال از نابودی شاهنشاهی ساسانیان؛ یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی نماید. بعد از اسلام، چندین پادشاهی ایرانی مانند صفاریان، سامانیان، طاهریان، زیاریان، آل بویه و سربداران روی کار آمدند، لیکن هیچکدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود قرار دهند و میان تمام نواحی و مناطق جغرافیایی ایران در آن دوران یکپارچگی پدیدآورند.[۳]دلیل دوم، اعلام رسمی مذهب شیعه دوازده امامی بود.[۴] شاه اسماعیل شاعری پرکار بود که با تخلص ختایی شعر میسرود وی پس از عمادالدین نسیمی، ادبیات آذربایجانی را گسترش داد.[۵] علاوه بر ترکی آذربایجانی به زبان فارسی نیز شعر میسرود که تنها چند نمونه از اشعار فارسی وی به جا ماندهاست.[۶]شاه اسماعیل یکم در خلال ۱۰ سال، پس از حرکت از لاهیجان به اردبیل رفت و از آنجا سراسر ایران را از کرمان و فارس و خراسان تا خوزستان و عراق عرب زیر پرچم دولت واحدی درآورد و ملوکالطوایفی را از ایران برانداخت و سیاست تمرکز را مستقر ساخت.[
جد پدری شاه اسماعیل یکم به شیخ صفیالدین اردبیلی منسوب میشود.[۸][۹] بنا بر منبعی از نسخه خطی کتاب صفوةالصفا نگاشته ابن بزاز اردبیلی که یکی از شاگردان شیخ صفیالدین اردبیلی (جد اعلی شاه اسماعیل صفوی) بوده، جد اعلی دودمان صفویه تبار کُرد داشته است،[۱۰] نسخه اصلی این کتاب بعدها دوباره ویرایش شدهاست که اصالت کُردی صفویان را تغییر داده و آنها را به امامان شیعه منسوب میکند،[۸] همچنین به نقل از کتاب سلسله النسب صفویه نوشته ابدال زاهدی، نسب صفیالدین اردبیلی به موسی کاظم هفتمین پیشوای شیعیان و نهایتاً به علی بن ابیطالب میرسد.[۱۱][۱۲]
اسماعیل فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا یا عالمشاه بیگم، دختر سلطان اوزون حسن آققویونلو و تئودورا (دسپینا خاتون) دختر شاه طرابوزان بود.[۱۳] تئودورا به این شرط با اوزون حسن ازدواج کرد که دین خود را نگاه دارد و تا آخر عمر از آزادی دینی برخوردار باشد. به همین دلیل به همراه خود یک کشیش و چند موعظهگر و ندیم مسیحی به ایران آورد و در شهر آمِد یک کلیسا بنا کرد تا یکشنبهها برای عبادت برود. بعدها و با دست یابی اوزون حسن به بخش بزرگ ایران و پایتخت شدن تبریز، تئودورا کلیسای باشکوهی در تبریز ساخت و کشیشان و مبلغان مسیحی را به آن جا آورد. در ارزنجان نیز که بیشتر ارمنی بودند دو کلیسا با نامهای سیمون و یحیی ساخت، البته بنای این کلیساها به اوزون حسن نسبت داده شد.
اسماعیل در ۲۵ رجب سال ۸۹۲ در اردبیل متولد شد[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷] . او در یک سالگی (رجب ۸۹۳) پدرش را از دست داد. پس از مرگ حیدر، صوفیان صفویه در اردبیل جمع شدند و سلطان علی پادشاه، پسر ارشد حیدر را به جانشین پدر تعیین کردند و اندک زمانی بر پیروان صفویه در اردبیل افزوده شد.[۱۸] پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود - که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخ سر به زبان تُرکی) خوانده میشدند برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز حمله کردند. توسعهطلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ شود. سلطان یعقوب آققویونلو در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت درآمدند. در این زمان اسماعیل کودکی شیرخوار بود. بر اساس نوشتههای احمد کسروی، اجداد صفویه به احتمال قوی تا شیخ حیدر، اهل تسنن و شافعی بودهاند.[۱۹]
اسماعیل به همراه مادر و دو برادرش در استخر، فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند.[۲۰] در این دوره سلطان یعقوب آققویونلو مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت سالهاش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد.
اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آن جا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال ۹۰۵ (قمری) با مراقبتهای شمس الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت.[۲۱] همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را آموخت.[۲۲]
بدین ترتیب اسماعیل از یک سو زیر تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزههای ایران باستان[نیازمند منبع]و تشیع امامی آشنا شده و مجموعه این آموزهها او را برای تبدیل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخت.
قزلباشان به بهانه زیارت بقعه شیخ صفیالدین با کسب اجازه از کارکیا اسماعیل را به اردبیل بردند. هدف قزلباشها از این کار خروج از حیطه کارکیا بود[نیازمند منبع]. قزلباشان به همراه اسماعیل به منطقه خلخال رفتند و نزدیک به سه ماه در روستاهای اطراف خلخال اقامت داشتند. ایشان در این مدت با خلفای خود در آناتولی ارتباط بر قرار کرده و از آنها میخواستند که تُرکان قزلباش را جمعآوری کرده به ایران بفرستند در مدت سه ماه در حدود دو هزار قزلباش به شیوههای مختلف از آناتولی وارد ایران شده به اردوی اسماعیل پیوستند.[۲۳] در این هنگام اسماعیل ۱۲ سال و یک ماه بیشتر سِن نداشت. از وقتی که اسماعیل از لاهیجان بیرون آمده بود تا هنگامی که در ارزنجان اردو زد در حدود هفت هزار تُرک آناتولی به اردویش پیوستند که بیشتر از نُه قبیله زیر بودند:
ایل شاملو از شمال شرق مدیترانه و شمال غرب شام
تکه لو از ناحیه جنوبی آناتولی
افشار از ناحیه آناتولی
قاجار از شمال و شرق آناتولی
روملو از ناحیه آناتولی
قرهمان از منطقه کیلیکیه در جنوب آناتولی و اطراف قونیه
ورساق از منطقه کیلیکیه در شمال دریای مدیترانه
ذوالقدر از بخش علیای فرات بین سوریه و ترکیه کنونی
استاجلواز شرق آناتولی
بیات از شرق آناتولی و شمال عراق
علاوه بر این قبایل دستهجاتی از قبایل مغول ساکن در نواحی تالش و سوادکوه نیز در اردوی اسماعیل بودند که در برابر ترکان در اقلیت بودند و «صوفیان تالشی» نامیده میشدند.[مشکوک – بحث]در اردبیل و لاهیجان