ادیب پیشاوری (احمدبن سیدشهابالدین موسوم به سیدشاهبابا، فرزند سیدعبدالرزاق رضوی) (۱۲۶۰ در پیشاور - ۱۳۴۹ ه. ق در تهران) ادیب و شاعر ایرانی و از پیروان طریقت صوفیه سهروردیه بود. پیشاوری از مهمترین اندیشمندان ایرانی طرفدار آلمان در دوران جنگ جهانی اول بود که مثنوی بلندی با نام قیصرنامه را در ۱۴ هزار بیت در ستایش از حکومت رایش و ویلهلم پادشاه آلمان سرود
ادیب پیشاوری در سال ۱۲۶۰ هجری قمری در پیشاور (پاکستان کنونی و هند آن دوران) چشم به جهان گشود و چون به سن تعلم رسید، پدرش او را به دبستان سپرد تا خواندن و نوشتن آموزد. چنانکه خود در دیوان «قیصرنامه» اشاره کردهاست:
به هنگام خردیم، فرخپدر که بادش روان شاد، مینوی در
به یک پرهنر پارسایم سپرد چو مه گشت نو، ماهیانه شمرد
که تا جان به دانش برافروزدم ز هرگونه دانش بیاموزدم
ز خورشید دانش چو پرتو گرفت هیولای جان، صورت نو گرفت
چنان چونکه تن، زنده گردد به جان به دانش فروزند جان و روان
پس آموزگارت مسیحای توست دَم پاکش افسون احیای توست
ادیب در زادگاه خود مقدمات را آموخت و چون در سرحدات غربی هند بین اهالی و قوای انگلیس جنگ درگرفت، پدر و دیگر خویشاوندانش به قتل رسیدند. ادیب، مادر سالخورده را وداع گفت و رهسپار کابل شد. وی در کابل نزد ملامحمد آلناصر به کسب علوم پرداخت و پس از دو سال راهی غزنین شد و در جوار آرامگاه سنایی و محمود غزنوی در محلی به نام «باغ فیروزه» اقامت گزید. در آنجا به کسب علوم همت گماشت و از محضر ملاسعدالدین بهرمند شد. ادیب پس از دو سال و نیم غزنین را به مقصد هرات ترک گفت و در آنجا به مدت چهاردهماه بماند و سپس راهی تربت جام شد و در سن بیست و دوسالگی به مشهد رفت. ادیب در مشهد نزد فضلای آن دوره به تحصیل مشغول شد. او علم حکمت و ریاضی را از میرزاعبدالرحمن و فلسفه و «علوم عقلیه» را از ملاغلامحسین شیخالاسلام فراگرفت و به آموختن ادبیات همت گماشت. ادیب به واسطه ذوق فطری و نیروی حافظه در این فن به مهارت رسید.
ادیب، سالهای پایان عمر را صرف تحقیق و مراجعه به آثار خاقانی، ناصرخسرو، سنایی و به ویژه مثنوی مولوی میکرد، لذا آثار زیادی از وی به جای نمانده است. از حواشی و تعلیقاتی که بر ابوالفضل بیهقی نگاشته است میتوان به احاطه بسیط او بر تاریخ و لغت پیبرد. دیوان ادیب پیشاوری مشتمل بر چهارهزار و دویست بیت فارسی و سیصد و هفتاد بیت عربی در سال ۱۳۱۲ هجری قمری منتشر شد.
دو رساله دیگر، یکی در بیان «قضایای بدیهییات اولیه» و دیگری در تصحیح دیوان ناصرخسرو از وی به جای مانده است. قیصرنامه ادیب پیشاوری که در بحر متقارب و دربارهٔ جنگ جهانی اول سروده شده، شامل چهاردههزار بیت است. ادیب در پایان زندگی به ترجمه اشارات ابن سینا به زبان فارسی همت گماشت که عمرش به اتمام آن وفا نکرد. ادیب نسبت به ایران و زبان و ادبیات فارسی علاقهمند بود و تقریبأ هیچکدام از آثارش خالی از چاشنی میهن دوستی و ترویج استقلال و آزادگی نیست.
ادیب اگر چه همواره درس دائمی نداشت ولی میتوان علی عبدالرسولی را از شاگردان و اصحاب خاص وی نام برد. چنانکه افرادی چون فروزانفر، محمد تقی بهار و … از مبانی ادبیاتی و تاریخی وی استفاده میبردند.
نمونه شعر
خرد، چیره بر آرزو داشتم جهان را به کممایه بگذاشتم
سپردم چو فرزند مریم، جهان نه شامم مهیا و نه چاشتم
تنآسایی آرد روان را گزند گزند روان خوار بگذاشتم
زمانه بکاهد تن و، بنده نیز بر آیین او هوش بگماشتم
چو تخم اَمل، بار رنج آورد نه ورزیدم این تخم و نه کاشتم
زدودم ز دل نقش هر دفتری ستردم همه آنچه بنگاشتم
ادیب پیشاوری دربارهٔ گرامیداشت خاک میهن گوید:
همین خاک کت ناف آن جا زدند تن و جانت را توشه ز آنجا چدند
ترا دایه و مهربانمادر است خورشخانه توست و خوالیگر است
نگه کن که پستان این مام پیر چهمایه به کامت بیالود شیر
پایان زندگی
ادیب پیشاوری در ماه صفر ۱۳۴۹ هجری قمری پس از یک سکته ناقص که منجر به فلج او شد، درگذشت. جسد وی در «امامزاده عبدالله» (شاهعبدالعظیم) به خاک سپرده شد. بنابر نوشته دکترمحمدابراهیم باستانی پاریزی در صفحه۲۱۹کتاب " از پاریز تا پاریس "، مرحوم ادیب پیشاوری که ازقید تعلقاتی چون خانه وهمسر وفرزندآزاد بود، در واپسین ایام عمردر منزل مرحوم بهاء الملک قره گوزلوواقع در تهران-چهارراه کنت به سر برده و در روز دوشنبه نهم تیرماه سال۱۳۰۹ شمسی در همان خانه وفات میبابند. این خانه هماکنون محل دفتر مرکزی شرکت سهامی سیمان تهران در حوالی خیابان فردوسی، خیابان ارباب جمشید شمالی (شهیدانوشیروانی) میباشد.
یکی گل در این نغزگلزار نیست که چیننده را ز آن دوصد خار نیست
منه دل بر آوای نرم جهان جهان را چو گفتار، کردار نیست
مشو غره بر عهد و زنهار وی که نزدیک وی عهد و زنهار نیست
گهی قیرگون، گه چو روشنچراغ جز این دو، جهان را دگر کار نیست
دراز است طومار گردون ولیک نگارِش بجز درد و تیمار نیست
قلمزن نزد خامه در آشتی طرازش بجز جنگ و پیکار نیست
در این شهرهبازار پرمشتری متاع مرا کس خریدار نیست