0
0

زن کرمانی

زن و زنان ایران و جهان

مشخصات محصول انتخابی شما

معرفی اجمالی محصول

زن کرمانی
بررسی آداب و رسوم و زندگی اجتماعی مردم کرمان با تکیه بر فرهنگ و آداب زنان کرمانی است. نگارنده در بخش اوّل، وضعیت فرهنگی زنان کرمانی در حفظ اصالت‌های فرهنگی و نیز رویدادهای سیاسی هر دو را تشریح کرده است. نگارنده، در ادامه آداب و رسوم و اعتقادات و باورهای مردم کرمان دربارة زنان در دوره‌های گوناگون تاریخی و نیز فعّالیت‌های هنری، فرهنگی،‌ اجتماعی و سیاسی زنان این بوم را بررسی کرده است. پایان بخش مطالب کتاب، جاذبه‌های فرهنگی و باستانی شهر کرمان و نام‌آوران و مشاهیر تاریخی این سرزمین است.

کرمان، با عمری به بلندای آفتاب و فراز و فرودهایی که «ژان اوبن» مستشرق معروف را بر آن داشت تا بگوید «کسی که تاریخ کرمان را به درستی بخواند، مانند آنست که تاریخ همه جهان را خوانده باشد» نه تنها با رویدادهای گوناگون طبیعی و حوادث مختلف سیاسی دست و پنجه نرم کرده و هر بار ققنوس وار از میان خاکستر خود برخاسته و حیات دوباره خویش‌را آغاز کرده است‏‎.‎‏ بلکه دامان خود را پرورشگاه مردان و زنانی قرار داد که نام هر یک برای سربلندی و بالندگی یک ملت بسنده می‌کند. و شگفتا که بسیاری از نخبگان، ناشناس مانده و کمتر اطلاع و آگاهی از آنها وجود دارد. در این میان، مهجوری زنان بزرگ کرمانی، حدیث و حکایت دیگری است. زنانی که نه تنها پشت سر مردان بزرگ، حرکت کردند و نقش تعیین کننده‌ای در کامیابی‌های آنها داشتند بلکه کارهای بزرگ برخی آنها به جایی رسید که تاریخ نگاری چون «احمد علی خان وزیری» مؤلف کتاب «تاریخ کرمان» تنها در مورد یکی از آنها می‌نویسد «الحق آن مخدّره مدّبره کافیّه خیّره در تعمیر ولایت و ترفیه حال رعیت و افاضه خیرات و اشاعه حسنات و احترام علماء و انعام فضلا به نوعی قیام نمود که عشر عشیر آن از هیچ پادشاهی به ظهور نرسیده است» البته سخن ایشان درباره ترکان خاتون، حاکم روزگار قراختایی کرمان است که شرح آن خواهد آمد. اینان در همه پهنه‌های عمرانی، سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی از چنان بزرگی‌هایی برخوردار بودند که به راستی برخی از مردان بزرگ باید از آنها درس بیاموزند.‏

از یاد نبریم که تاریخ را مردان نوشتند و با توجه به اندیشه‌های رایج و همه پسند آن روزگاران برای زنان جایی در نظر نگرفتند، به همین دلیل، با دشواری می‌توان درباره هر یک آگاهی‌هایی به دست آورد، که صد البته این گناه چندان بخشودنی نیست. حتی امروز که برخی نگران فمینیسم هستند، باز هم سهم زنان آنگونه که بایسته است داده نشده است.‏

باری، آن روز که کتاب «زن کرمانی، روشنای زندگانی» را می‌نوشتم در برابر بزرگی‌های آنان چنان بر انگیخته شدم که سر تعظیم فرود آوردم، زنانی که نه تنها پشت سر مردان بزرگ ماندند، و پشتوانه کامیابی‌های آنان گردیدند، بلکه خود نیز، چادر همت به کمر زدند و به آفرینش بزرگی‌هایی پرداختند که بخشی از تاریخ ما را تشکیل داده است. به عنوان نمونه، دو هزار سال پیش از این زنی از تبار ایرانیان پاک سرشت، به نام «تا دود خاتون» در منطقه‌ای سوزان و نیازمند، قد برافراشت و به ساخت سدّی همت گمارد که هنوز با همان نام، آبادگر منطقه است. بی‌گمان وجود همین سد موجب آبادانی این سرزمین شد، آن گونه که مقدسی تاریخ نگار بزرگ می‌نویسد: «نسا یکی از شهرهای نرماشیر و آن دشتی است و دارای باغ‌های شبیه و شهر زیبای نابس در فلسطین است» ( تاریخ کرمان ۲۰۴)‏

به جز او تاریخ کرمان زنی چون ترکان خاتون را به یاد می‌آورد که نه تنها دانشگاه قبه سبز را سامان داد و در آن اساتیدی چون مجد خوافی ـ سدید الدین زوزنی ـ توران پشتی یزدی و… تدریس و تحصیل می‌کردند، بلکه روستای خاتون آباد در شهربابک کرمان ـ نای خاتونی ـ روستای سراسیاب فرسنگی ـ روستای چترود ـ باغ فیروزی ـ سد هلاکو ـ قنات عصمت آباد خاتونی ـ بذر هندوانه خانمی ـ خان خاتون ـ حوض ترکی خاتون و طرح و نقش قالی قتلو از یادگارهای اوست.‏

دختر او «لاله خاتون» نیز از حاکمان نابغه کرمان بود که نه تنها در حکومتداری طرحی نو در انداخت بلکه با نوشتن سی پاره موجود در موزه شاه نعمت‌اله

‌ولی کرمان، شاهکار هنر را عرضه کرد و در شعر و شاعری و پاکدستی، سرآمد زنان روزگار خود شد، آنجا که گفت:‏

من آن زنم که همه کار من نکوکاری است

بـه زیـر مقنعه من بسی کـله داری است

درون پـرده عصمت که جـایگاه من است

مسافران صبا را گذر به دشواری اسـت

از جمله زنان نامور دیگر، سمبل باجی است که فتحعلی خان نایب السلطنه (فتحعلی شاه) در سفری به «رابُر» از شهرهای کرمان او را به زنی برگزید، دختر عسگر کفشدوز که از بس لاغر بود، فتحعلی خان او را عقد کرد، با خود به تهران برد و پس از مدتی که به وی پرداخت، با او همسری کرد. این زن نیز یکی از بانوان مقتدر قاجار شد و چنان در دل فتحعلی شاه رخنه کرد که درباره او گفت:‏

آرام دل و جـانـی‌ای دلـبـر کـرمـانـی

‌ای دلـبـر کــرمـانی آرام دل و جــانـی

صد یوسف کنعانی شد بنده رخسارت

شد بنده رخسارت، صد یوسف کنـعانی

دختران او نیز از مفاخر روزگار خود بودند، از جمله فخرالدوله که در هنر گل آرایی و کتابت و تصویرسازی، نامور بود. همچنین باید از حسن جهان خانم دختر دیگر او یاد کرد که در شعر و شاعری از بزرگان روزگار بود و به «والیه» تخلص می‌کرد.‏

وصال تست نصیب رقیب و من زفراقت

چرا زغصه ننالم چرا زغم نخراشم

و یا آنجا که می‌گوید:‏

والیه، یار به اغیار چو یار است و ندیم

رو بسوز از غم و با داغ دل خویش بساز

گویا او نخستین زنی است که در رثای شهیدان کربلا شعر سروده است.‏

شه دین گفت به زینب کـه غمـت بنیـادم

گرچه بر کند، ولی تـن به قضا در دادم

سرو جان را به یکی جلوه زکف بنهـادم

فـاش می‌گویـم و از گفته خود دلشادم

از بانوان شاعره و ادیب دیگر روزگار قاجار، بانو حیاتی است‏‎.‎‏ «در اواخر قرن دوازدهم هجری قمری، در شهر بم، دختری قدم به عرصه هستی‏‎‌‎گذاشت که بعدها در زمره عارفان نامی ایران و ادیبان و شاعران بزرگ این دیار درآمد. بی‎‌‎بی‎‌‎جان حیاتی‎‌‎کرمانی روزگار ‏‎‌‎کودکی و نوجوانی خود را تحت تربیت برادرش رونقعلی‎‌‎شاه سپری کرد در اوان رشد و بلوغ به‎‌‎وسیله او به مجالس‎‌‎عرفانی میرزامحمدعلی‎‌‎‏ نورعلیشاه اصفهانی، فرزند‏‎‌‎‏ میرزا‏‎‌‎عبدالحسین فیض، که از جور علی‎‌‎مرادخان زند، از شیراز و اصفهان به ماهان آمده و در این شهر سکنی‏‎‌‎گزیده بود راه یافت و از فیض حضور او شور و حالی پیدا کرد و به فقر نعمت‎‌‎الهی مشرف گردید و در عالم سیر و سلوک به‎‌‎سوی حقیقت پیش رفت و از‎‌‎کمالات صوری و معنوی بهره‎‌‎مند شد.‏ اندک اندک بین مرید و مراد، بارقه عشق درخشید و کششی از سوی حیاتی پیدا شد، بنا به گفته خود او: «تیر دعایم به هدف اجابت رسید و نسیم سحرم به مشام جان وزید و سپیده صبح صادق دمید. ناگاه فروزان شد جمال آن خورشید که ذره‎‌‎وار مرغ دل در هوایش به هر جا می‎‌‎پرید و دیده حرمان بر رخسار عالم آرایش منور‎‌‎‏ گردید.»‏

بــرداشــت ز رخ نقــاب، مِهــر ازلــی بنمــود جمــال، شــاهــد عهــد بلــی

بــــزدود ز آیینـــه دل، زنــگ فــراق شــد صیقلـی و منجلــی از نــور علـی

وصال حاصل شد. زندگی عرفانی توأم با زناشویی بر ذوق شاعری و کمالات معنوی وی افزود و او را بلبل نغمه‎‌‎خوان گلستان محبت و وداد ساخت، تا جایی‎‌‎که روزی نورعلیشاه از‎‌‎‏ حیاتی خواست که قلم به‏‎‌‎دست بگیرد و اشعاری بسراید. به‎‌‎طوری‎‌‎که در دیباچه دیوانش آمده است:‏

روزی آن سلطان اقالیم عرفان و امان ممالک دل و جان، در بین صحبت، لعل ‏‎‌‎گوهربار‎‌‎‏ گشوده فرمود ‏‎‌‎که: گرت زیور باید، باید غوّاص بحر ژرف سخن شوی و دُرر و لالی اشعار را صدف بشکنی و جواهر زواهر قصیده را زنّاروار عقد حمایل‏‎‌‎کنی…‏

حیاتی عذر آورد که: نه مرد قلمم و نه اهل خامه. جناب نور فرمود: مگر ندانی‎‌‎که عاشقی کار مردان است: طالب المولی مذکر. و تو هم در دایره محبت و صدق و عرفان مردی. زیرا مردی، پایمردی است. یعنی مرد آن است که چون در طلب کمال برآید، قدمی باز پس نکشد و استقامت ورزد.‏

حیاتی امر مولای‎‌‎خود را اطاعت کرد و قلم گرفت و اشعار نغز و لطیف و شیوایی سرود، در این باره گوید:‏

بــه مـــدح شهنشـــاه اقلیـــم فقـــر

کـه او را ســزد تخـت و دیهیــم فقـــر

نمــایــم ز الفـــاظ گــوهـــرفشـــان

بــه طـــرز غــزل چنـــد بیتـی بیـان۱

بی بی فاطی، معروف به درویشه نیز از زنان بزرگ روزگار قاجار بود که وقتی عبدالحسین میرزا فرمانفرما، بزرگی‌های این زن را دید، از دخترش خواستگاری کرد و او را به همسری خود برگزید چه زیبا گفت که:‏

دوش دیدم دلبرم گیسو به دوش انداختـه

زین به دوش انداختن خلقی به جوش انداخته

‏ هر شکنج زلف مویش حاجتی سازد روا

حـاجـت مـا را چـرا در پشـت گـوش انداخته

به جز این، زنان بزرگ دیگری، تاریخ ساز این دیار شدند که حتی بودن نامشان در این اندک نمی‌گنجد، از جمله: مستوره خانم، بانی قنات مستوره کرمان ـ ایمنه، بانوی عابده‌ای که شیخ شهاب الدین سهروردی به او لقب «ست العلماء داد ـ بیجه منجمه، دانشمندی که نگارنده کتاب «مجالس النفایس» می‌نویسد: بیجه، عنایت و نهایت ندارد ـ مخلوقه خانم، مادر روح اله خالقی، خالق سرود‌ای ایران ـ دختر شاه شجاع کرمانی، اسطوره تقوی و فرزانگی ـ علویه خانم، نویسنده سفرنامه حجاز ـ رنجور کرمانی، که این سروده زیبا از اوست

‏ما را به‏‎‌‎جز از وصل تو در سر هوسـی نیست جـز درگـه تـو روی بـه درگاه کسـی نیسـت

‏ یاران همه رفتنـد و به گوش دل از آن خیل جــز نـالــه نایی و فغــان جــــــرسـی نیسـت‏

‏ گــر دور فتـادیـم از آن بــزم چــه چــاره گلــزار تو شایسـتـه هر خـار و خســی نیـست‏

‏ شیــدا دل مـن راه خـم زلــف تــو پـویـد شب‏‎‌‎گرد تـو را بیـم و هـراس از عسسـی نیسـت

خدا را سپاسگزاریم که این سلسه سرافرازیها ادامه یافته و امروز نیز در همه زمینه‌ها زنان بزرگ و نامداری داریم که اسمشان، شمیم خوش ارزش و اعتبار می‌پراکند.

‏ شاعرانی چون: مریم ابولی (در فصل شماره‌های تکرار زمانر یک لحظه بی شماره را گم کردم) عزیزه احمدپور (در حرف حرف قافیه نامیده ام تو را ر

بر گونه‌های غم زده باریده ام تو را)‏ زهرا ادیبان (رقصیدی و دوباره شبم پاره پاره شدر خندیدی آسمان دلم پرستاره شد)‏ شوکت برخورداری

(به فصل دی زتوانگر مپرس‌هان چونی‌ر‌که شادمانی او را بهانه بسیار است)‏ زهرا گنجعلی خانی (درد این غم به دل اشک پریشانی ماستر ردّ هر کهنه غمی باز به پیشانی ماست)‏.

همچنین زنان نویسنده و دانشمند دیگری که دیار کریمان از وجود آنان بهره بسیار می‌برد، مانند زهرا اسعد پور، نویسنده توان ـ افسانه شعبان نژاد، نویسنده و شاعر کودکان ـ بلقیس سلیمانی، نویسنده ـ شهیندخت خوارزمی، پژوهشگر توانا ـ پروین سلاجقه، پژوهشگر ـ شهین نعمت زاده، پژوهشگر و زبان شناس ـ فرخنده حاجی زاده، نویسنده ـ دکتر بهجت کلانتری، فوق تخصص انکولوژی ـ دکتر حبیب زاده، فوق تخصص نازایی ـ دکتر مژگان سنجری، فوق تخصص غدد ـ پری صابری، بانوی تأتر ایران ـ طاهره صفارزاده، شاعر و قرآن پژوه ـ دکتر زهرا فرهمندی نیا، فوق تخصص انکولوژی کودکان ـ مهدیه شجاع حیدری، خوشنویس ـ شعله هژبر ابراهیمی، مجسمه ساز ـ مهندس مونس هرندی، پژوهشگر برق ـ و… ده‌ها چهره برجسته و نامور دیگری که آسمان این دیار را ستاره باران کرده‌اند.‏بدان امید که باز هم زنان بپا خاسته دیگری را در پهنه‌های گوناگون شاهد باشیم. آنگونه که دوشادوش مردان تاریخ ساز، بر دفتر بزرگی‌های دیار دارالامان بیفزایند و نام این سرزمین خدایی را بیش از پیش، بلند آوازه سازند.‏
کرمان (نام منطقه‌ای در پارسی باستان: کارمانیا[۷] کارمانا) یکی از کلان‌شهرهای ایران و مرکز استان کرمان پهناورترین استان ایران در جنوب شرقی این کشور واقع است. جمعیت این شهر طبق سرشماری بر اساس آمار سال ۹۵ معادل ۷۳۸٬۷۲۴ نفر بوده‌است. کرمان یکی از پنج شهر تاریخی ایران است.[۸]کرمان یکی از قطبهای عمل های سخت پیوند اعضا در ایران است.[۹]وسعت شهر کرمان حدود ۲۴۰ کیلومتر مربع است و به دلیل وسعت شهری و جمعیت، این شهر جزو کلان‌شهرهای ایران طبقه‌بندی شده‌است. حاشیه‌نشینی مهم‌ترین مشکل کلانشهر کرمان است.[۱۰] کرمان به عنوان پایلوت دولت الکترونیک انتخاب شده‌است و در برنامه‌های توسعه کشور باید به شهری الکترونیکی تبدیل شود.[۱۱][۱۲][۱۳] شهر کرمان با ۱۷۶۰ متر ارتفاع از سطح دریا، چهارمین مرکز استان بلند و مرتفع ایران محسوب می‌شود.[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]شهر کرمان ۵۶۱ متر مرتفع تر و بلندتر از شهر تهران است و همین عامل ارتفاع این شهر باعث اعتدال اقلیم این شهر نسبت به سایر شهرهای با اقلیم نیمه کویری ایران و برخی شهرهای دیگر شده‌است. شهرداری کرمان به پنج منطقه شهرداری تقسیم شده‌است.مسجد جامع تاریخی کرمان[۲۰]
نمای گنبد جبلیه در شب[۲۱]محتویات

۱ ریشه نام کرمان
۲ تاریخ

۲.۱ قدمت بناهای تاریخی
۲.۲ پس از اسلام
۲.۳ رشد مساحت شهر در طول تاریخ
۲.۴ پایتخت بودن در دوره‌های مختلف تاریخی

۳

۴ موقعیت جغرافیایی و تقسیمات سیاسی
۵ وضعیت طبیعی

۵.۱ جغرافیای طبیعی
۵.۲ آب و هوا

۶ دین
۷ فرهنگ و ادب

۷.۱ قومیت
۷.۲ زبان و گویش
۷.۳ کرمان از نگاه شاعران بزرگ

۸ خوراک و شیرینی‌های محلی

۸.۱ غذاهای محلی
۸.۲ شیرینی‌های محلی

۹ جاذبه‌های گردشگری

۹.۱ جاذبه‌های تاریخی
۹.۲ جاذبه‌های طبیعی
۹.۳ باغ‌های تاریخی
۹.۴ جاذبه‌های مذهبی
۹.۵ موزه‌ها
۹.۶ سرانه فضای سبز
۹.۷ مراکز تفریحی

۱۰ هتل‌ها
۱۱ هنر و صنایع دستی

۱۱.۱ هنر
۱۱.۲ فرش کرمان
۱۱.۳ پته
۱۱.۴ ظروف مسی

۱۲ خیابان‌ها و معابر مهم شهر

۱۲.۱ روگذرها و زیرگذرها
۱۲.۲ خیابان‌ها و بلوارها
۱۲.۳ بزرگراه‌های شهری

۱۳ امکانات فرهنگی

۱۳.۱ نشریه‌ها
۱۳.۲ سینماها و سالن‌های نمایش
۱۳.۳ نگارخانه‌ها
۱۳.۴ فرهنگسراها
۱۳.۵ کتابخانه‌ها
۱۳.۶ نمایشگاه بین‌المللی جنوب‌شرق

۱۴ حمل و نقل

۱۴.۱ شهری
۱۴.۲ قطارشهری کرمان (متروی کرمان)
۱۴.۳ بین شهری
۱۴.۴ فرودگاه بین‌المللی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی
۱۴.۵ شرکت هواپیمایی ماهان ایر
۱۴.۶ پایانه مسافربری
۱۴.۷ راه‌آهن
۱۴.۸ مسیرهای اصلی دسترسی به شهر کرمان

۱۵ کرمان آینده
۱۶ مهم‌ترین مشکلات شهری
۱۷ رسانه‌ها

۱۷.۱ دیداری
۱۷.۲ شنیداری

۱۸ بهداشت و درمان

۱۸.۱ کرمان، قطب پیوند کبد و کلیه ایران

۱۹ بیمارستان‌ها و مراکز درمانی مهم
۲۰ دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی
۲۱ ورزش

۲۱.۱ اماکن ورزشی
۲۱.۲ تیم‌ها و باشگاه‌های ورزشی
۲۱.۳ باشگاه صنعت مس کرمان
۲۱.۴ مدرسه بیس بال بشرا کرمان
۲۱.۵ باشگاه والیبال لاستیک بارز کرمان
۲۱.۶ باشگاه کوهنوردی جوپار
۲۱.۷ میزبانی‌ها

۲۲ نگارخانه
۲۳ جستارهای وابسته
۲۴ منابع
۲۵ پیوند به بیرون

ریشه نام کرمان

کرمان در گذشته نام‌های دیگری چون کجاران (بم)، کرمانیا، کارمانا و گواشیر داشته‌است. نام کرمان را در کتیبه‌های داریوش می‌توان دید. در آنجا کرمان نام ناحیه‌ای است که از آن چوب یاک برای کاخ‌های هخامنشی حمل می‌شود. نوشته‌های یونانی هم آن را کرمان خوانده و مردم کرمان را تیره‌ای از پارسیان گفته‌اند. از ریشه کر (کر به اوستا و کری به سانسکریت) چندین واژهٔ سانسکریت در دست است و بر این مبنا چند فرض در رابطه با معنای واژهٔ کرمان در دست است:

در کتاب شاهنامه فردوسی در بخش پادشاهی اشکانیان از کرمان با نام کجاران (بم) یاد شده‌است و دلیل تغییر نام آن به کرمان اینگونه در بیتی آورده شده‌است:

«چو یک چند بگذشت بر هفتواد بر آواز آن کرم کرمان نهاد»

کرمن به معنی کار و کوشش و وظیفه و نیز کارکن و کوشا، کرمینه به معنی ماهر و استاد، کرمان بندا به معنی کاربنده یا وظیفه‌شناس و واژه‌های دیگر که از کرمان ساخته شده‌اند، همه معنی کار و کوشش را می‌رسانند و بنابراین کرمان به معنای سرزمین کوشش و کار است.
ریشهٔ دیگر کر که به اوستایی «کر» به سانسکریت «کری» تلفظ می‌شود و به معنی بریدن و کشتن و جنگیدن است و واژه‌های کارد، پیکار و کارزار نیز از آن است که بر این مبنا کرمان به معنای سرزمین جنگ و پیکار است.
فرض سوم این است که کرمان واژه‌ای اسطوره‌ای است و از واژهٔ کریمان پدر نریمان گرفته شده‌است. چنان‌که در فرهنگ آنندراج می‌خوانیم: کریمان پدر نریمان آن شهر را به نام خود بنا نهاده. بر این مبنا باید فرض کرد که در اوستا و سانسکریت، کرمان به معنای کوشا، و نریمان به معنای مردانه باشد.[۲۲][۲۳][۲۴][۲۵]
به باور فریدون جنیدی پژوهشگر زبان‌های باستانی و ایران‌شناس، واژهٔ کرمان از کِر به معنای کوه و مان (پسوند مکان) تشکیل شده و به معنای سرزمین کوهستانی است که با توجه به موقعیت کوهستانی شهر و استان کرمان بیش از دیگر فرضیه‌ها مقرون به واقعیت می‌نماید.[۲۶]

تاریخ
قدمت بناهای تاریخیسر اسب مربوط به دورهٔ ساسانیان، پیداشده در کرمان. این اثر اکنون در مالکیت موزه لوور قرار دارد.قلعه دختر و قلعه اردشیر از آثار دوران اشکانی در خاور شهر کنونی کرمان، که هنوز خرابه‌های آن‌ها برجاست، گواه بر این است که دست کم در زمان اردشیر بابکان در همین محل، شهری آباد و دژهایی مهم وجود داشته‌است. مؤلف جغرافیای کرمان معتقد است که حدود ۲۲۰ پس از میلاد، به هنگام فتح کرمان به دست اردشیر این محل گواشیر نام گرفته و مرکز ولایت کرمان بوده‌است بنا به گفته هرودت کرمانیا از قبایل دوازده‌گانه ایران محسوب می‌شده و ساتراپی چهاردهم (دارا) مشتمل بر ایالت کرمان بوده‌است.

در روایات اساطیری آمده‌است که کیخسرو کرمان و مکران را به رستم بخشید. در کتاب شاهنامهی فردوسی در بخش پادشاهی اشکانیان آمده‌است که کرمان که تا آن زمان کجاران خوانده می‌شده، ایالتی خودمختار بوده که به فرمانروایی فردی به نام هفتواد اداره می‌شده‌است و به خاطر وجود کرمی افسانه ای نام شهر به کرمان تغییر می‌کند. همچنین نشانی‌هایی از فرمانروایی بهمن بر این خطه می‌دهند آنگاه روایت تاریخی این سرزمین آغاز می‌شود و اینکه در زمان هخامنشیان کوروش آن را تبعید گاه نبونید (پادشاه مغلوب شدهٔ بابِل) قرار داد. در زمان اشکانیان، اردشیر اول به کرمان حمله می‌کند و بلاش، حاکم آن زمان کرمان را اسیر می‌کند، شهر را می‌گیرد و فرزند خود را که او هم اردشیر نام داشت، به حکومت کرمان می‌گمارد.[۲۷][۲۸]

بنا به نوشته‌های مورخ کلدانی و کاهن معبد مردوک در سال‌های ۵۳۹–۵۳۸ -که کتب او از منابع مهم تاریخ زمان کورش است – کرمان از ولایات تابعه کوروش بوده و محلی مطمئن برای او به‌شمار می‌رفته‌است. در عصر داریوش کبیر نام کرمان جزء ولایات تابعه هخامنشی آمده‌است و در کتیبه بنای شوش کلمه‌ای مشاهده می‌شود که نام چوب درختی بوده‌است که برای استحکام بنای ساختمان‌ها (شاید همان کاخ) به کار می‌رفته و محل تهیه این چوب کرمان ذکر شده‌است. در این مورد داریوش می‌گوید «چوب بیش مکن از گنداره (پیشاور) وکرمان حمل شود.»

در متن کتیبه‌ای که از شاپور اول ساسانی – در اطراف کعبه زرتشت در نقش رستم فارس – به‌دست آمده‌است، شاپور دربارهٔ قلمرو خود چنین می‌نویسد: منم خداوندگار مزداپرست شاپور شاهنشاه ایرانیان وغیر ایرانیان. امارات و ولایات امپراتوری ایران این‌ها هستند: پارس، پارت، خوزستان، میشان، آشور، آذیان، عربستان، آذرآبادگان (آذربایجان)، ارمینیا (ارمنستان)، سسیگان، کرمان و سیستان. هرودت و استرابون مورخان یونانی که قبل از میلاد مسیح می‌زیسته‌اند در تشریح سفر بازگشت اسکندر مقدونی پس از فتح هند نوشته‌اند «اسکندر مقدونی سرزمین کرمان را برای تصرف هندوستان پیموده، هنگام مراجعت با لشکریان خود که حدود یکصد و بیست هزار نفر پیاده و پانزده هزار نفر سواره بودند به شهر کرمان وارد شد وفرمان داد که مدت یک هفته لشکریان وی در این شهر استراحت کنند و به جشن و سرور بپردازند و از این مطلب معلوم می‌شود که شهر کرمان در عصر تا چه حد وسیع آباد و پر نعمت بوده که توانسته این همه لشکر را به خود راه دهد و آذوقه آن‌ها را فراهم سازد» (بر گرفته از کتاب از قلعه دختر تا دقیانوس تألیف محمد دانشور انتشارات مرکز کرمان‌شناسی)[۲۹][۳۰]سراسرنمای نقشه قدیم ایران، ایالت بزرگ کرمان که چنداستان را در برمی گرفته‌استدر کتب تاریخی از عهد قدیم، چند جا به نام کرمانیان به صورت بخشی از ایران برمی‌خوریم. هرودت می‌گوید: پارسی‌ها به شش طایفه شهری و ده‌نشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شده‌اند شش طائفه اولی عبارتند از: مرفیان، ماسپیان، پانتالیان، دروسیان، گرمانیان در خصوص گرمانیان تصور می‌رود همان کرمانیان باشند. در کتیبه‌های هخامنشی ظاهراً مقصود از کلمه «کارمانیا» همان کرمان است.[۲۹][۳۰] بروس مورخ کلدانی و کاهن مردوک در ذکر فتح بابل توسط کوروش و مسلط شدن کوروش بر نبونید پادشاه بابل می‌نویسد: «... کوروش با او به رأفت رفتار کرده به کرمان تبعیدش کرد تا در آنجا سکنی گزیند، نبونید در آنجا تا آخر عمر بزیست و در همان‌جا در گذشت» (برگرفته از حاشیه استاد باستانی پاریزی بر کتاب تاریخ کرمان بقلم احمد علی خان وزیری)[۲۹][۳۰]

احمد علیخان وزیری (مؤلف کتاب جغرافیای کرمان) معتقد است که حدود ۴۳۰ سال قبل از اسلام – به هنگام فتح کرمان بدست اردشیر – این محل گواشیر نام داشته که مرکز ولایت کرمان بوده‌است. بخشی از خانه‌های مسکونی مردم فقیر در پای دامنه‌های این دو تپه و قلعه شکل یافته بوده و بعداً با گسترش تدریجی شهر کرمان در جهت غرب توسعه یافته وبا توجه به توسعه و رونق اقتصادی در دوره‌های بعد از اسلام این شهر به تدریج نضج گرفته و رفته رفته بزرگتر شده تاجایی که وسعت آن به حدود دویست هکتار رسیده هم رسیده، با گذشت زمان و به دلیل ناامنی منطقه و حمله غارتگران و دزدان علاوه بر حصارهای رفیعی که دور قلعه دختر و قلعه اردشیر کشیده شده بود گرداگرد شهر نیز حصاری بلند کشیدند.سراسرنمای ارگ راین، دومین بنای خشتی بزرگ جهانباستانی پاریزی مورخ معاصر در کتاب وادی هفتواد به نقل از تاریخ ایران در زمان ساسانیان و همچنین در حاشیه کتاب تاریخ کرمان تألیف احمد علی خان وزیری آورده‌است «گشتاسب پسر لهراسب در سال ۵۷۷۲ از هبوط آدم به طالع میزان آن را بنا نهاد و در آن بنای آبادانی نهاد و آتشکده ساخت و بعد از آن اسکندر رومی بر ایران مستولی شد و ممالک ایران را به ملوک طوایف بخش کرد، کرمان در تصرف اشکانیان بود در اواخر عهد ملوک طوایف در این خطه دلگشا، هفتواد نامی کرمانی، امیر بود قلعه‌ای در بالای کوهی بساخت. اردشیر بابکان که سر سلسله و پادشاه اول ساسانیان بود ملوک طوایف را در ایران برانداخت و به کرمان آمد. ملک هفتواد بستد به طالع میزان بنای این شهر عظیم گذاشت که اکنون آثار حصار و خندق آن خارج شهر باقی است و آن را موسوم به گواشیر کرد.

ابن اثیر در جلد اول الکامل به نقل از طبری می‌گوید: «چون اردشیر به کرمان رفت در آنجا حاکمی بود که بلاش نام داشت و جنگ شدیدی درگرفت و اردشیر در آن جنگ شخصاً شرکت داشت و بلاش را اسیر کرد و شهر را گرفت و فرزند خود را که نیز اردشیر نام داشت در آنجا گذاشت و… و قلعه‌ای که به نام اردشیر معروف است شاید در زمان همین اردشیر بابکان و پسرش اردشیر که حاکم کرمان بود ساخته شده باشد و پیش از آن از قلعه دختر قلعه کهنه از شهر دفاع و حفاظت می‌کرده‌اند. بنای شهر کرمان تا قرن چهارم ه‍.ق در جنوب شرقی قلعه اردشیر وقلعه دختر و در پار این دو قلعه شکل می‌گیرد و از قرن چهارم ه‍.ق به بعد رشد شهر به سمت غرب بوده‌است و از قرن نهم به بعد رشد شهر و محلات آن از غربی‌ترین نقاط شهر شهر قدیم به سمت شمال و سپس به جانب جنوب شرق بوده‌است. در بخش سازمانی کرمان، و قبل از خراب کردن حصار، ۳۲ محله و جود داشته‌است که در حال حاضر اکثراً به صورت قدیمی خود و بعضاً به صورت مخروبه و بعضاً مخروبه و گاهی با انجام تغییرات جزئی باقی مانده‌است.[نیازمند منبع]

پس از اسلامنوشتار(های) وابسته: تاریخ کرمان در دوره قاجاردر دوره اسلامی و مقارن با ۲۱ تا ۲۴ هجری قمری و سال‌های بعد از آن، کرمان همواره مورد هجوم اعراب قرار گرفت. در زمان حکومت خلفای عباسی کرمان به شورش‌های مکرر دست زد ولی هیچ‌یک به سامان نرسید تا سرانجام در سال ۲۵۳ هجری قمری به تصرف یعقوب لیث، مؤسس سلسه صفاریان درآمد. پس از آن این سرزمین در زیر سلطه حکومت‌های قدرتمند زمان مانند سامانیان، دیلمیان، آل بویه و سلاجقه قرار گرفت. در عصر غزنویان فرمانروایان خونریز و هوسران آرامش را از مردم گرفتند. تنها در عهد سلجوقیان، حکومت ملک قاورد و فرزندانش بود که کرمان روی رفاه و آسایش دید و آثاری چون مسجد ملک پدید آمد. پس از حکومت ۱۵۰ ساله سلاجقه باز با حمله مغول بلای غز بر کرمان نازل شد. براق حاجب از سرداران قراختائیان، کرمان را به تصرف درآورد. از اعقاب وی ترکان خاتون بر کرمان فرمانروایی یافت که در آبادانی شهر کوشید و دخترش پادشاه خاتون نیز حاکمی فاضل و حامی دانشمندان بود. این سلسله از ۶۱۹ تا ۷۰۳ ه‍.ق در کرمان سلطنت کردند. در زمان حکومت قراختائیان بود که مارکو پولو سیاح معروف ونیزی از کرمان دیدن کرد. در سال ۷۱۴ هجری قمری امیر مبارزالدین محمد مؤسس سلسله آل مظفر، کرمان را تصرف کرد.

تیموریان از سال ۷۹۶ تا ۸۳۴ بر کرمان فایق آمدند. سپس تنی چند از طایفه قراقویونلو در کرمان به قدرت رسیدند.دروازه مسجد که آقامحمدخان قاجار از طریق آن وارد کرمان شد.سلاطین صفوی از ۹۱۵ ه‍.ق کرمان را به متصرفات خود افزودند در ۱۰۰۵ ه‍.ق گنجعلیخان از سوی شاه عباس صفوی به حکومت کرمان رسید که بر اثر تدبیر و تداوم حکومت او، شهر چندی روی آسایش و آرامش دید و زمانه برای ترقی و آبادانی مناسب شد. در روزگار افول قدرت صفویان، افاغنه کرمان را به جزای شهامت و مقاومت در برابر آنان به خاک و خون کشیدند و نادرشاه افشار هم هنگامی به کرمان رسید که بر اثر کشتن رضاقلی میرزا (پسرش) به جنون آدمکشی مبتلا شده بود. او دستور گردن زدن مردم بی‌گناه را صادر کرد و یکی از بزرگترین قتل‌عام‌های معروف تاریخ کرمان را به راه انداخت. نادرشاه افشار و عمال او هنگام تسخیر آن در سال ۱۱۶۰ ه‍.ق ضمن غارت و چپاول اموال مردم بسیاری مردان آن را سربریده و از کله آنان مناره‌هایی ساختند. محله پامنار که هنوز هم به همین نام خوانده می‌شود یادگار آن فاجعه و تجدیدکننده خاطرات تلخ آن جنایت تاسف‌انگیز است.[۳۱]

کرمان به دلیل حمایت از آخرین بازمانده زندیه (لطفعلی خان زند) گرفتار خشم آقامحمدخان قاجار قاجار شد که به روایت تاریخ، هفت من (به روایتی بیست هزار جفت و به روایتی دیگر هفتاد هزار جفت) چشم از مردم درآورد. جانشینان او تلاش کردند تا با اعزام حاکمانی مدیر و مدبر همچون محمداسماعیل خان نوری «وکیل الملک» و ابراهیم خان ظهیرالدوله به بازسازی شهر کرمان و دلجویی مردم بپردازند و با برپایی آثاری چون مجموعه ابراهیم خان گذشته‌ها را به فراموشی بسپارند.[۲۹]کرمان بزرگ در نقشه‌های قدیمی ایرانرشد مساحت شهر در طول تاریخ

در سال ۱۲۹۳ هجری قمری دور شهر کرمان تقریباً یک فرسخ (۶ کیلومتر) به شکل قثا (خیار چمبر) و طولش از دروازه خراسانی (دروازه گبری) تا دروازه رق آباد (ریگ آباد) و عرضش از دروازه وکیل تا دروازه ارگ و این شهر با برج و بارو و خندقهایی به عرض تقریبی ده متر و عمق چهار متر، محصور بوده‌است. شهر کرمان مشتمل بر شش دروازه بوده‌است:

دروازه مسجد یا دروازه وکیل در محل فعلی میدان شهدا (مشتاق)
دروازه ناصری واقع در شرق محله شهر
دروازه گبری یا خراسانی
دروازه سلطانی یا دولت
دروازه ارگ یا دروازه باغ
دروازه رق آباد

وسعت شهر کرمان که تا اواخر قاجاریه و در داخل حصار حدود دویست هکتار بود با تخریب حصارها که از دهه اول قرن حاضر با تخریب دروازه‌ها شروع شد وتا دهه ۱۳۴۰ ادامه یافت در سال ۱۹۶۹ میلادی مصادف با ۱۳۴۵ ه‍.ش بر اساس نقشه‌ای که روگراستون ترسیم کرده‌است به ۴۰۰ هکتار رسیده‌است یعنی در نیمه قرن ۱۴ ه‍.ش وسعت شهر کرمان دو برابر شده‌است. بر اساس آمار منتشر شده شهرداری کرمان محدوده خدماتی شهر در سال ۱۳۵۷ به ۳۰۷۲ هکتار و در سال ۶۵ به ۵۰۸۸ هکتار و در سال ۱۳۷۱به ۷۶۵۲ هکتار در سال ۱۳۷۵ ۱۱۰۰۰ هکتار و در سال ۱۳۷۸ به حدود ۱۵۰۰۰ هکتار رسیده‌است؛ و اکنون در زمره کلانشهرهای ایران جای گرفته‌است.

پایتخت بودن در دوره‌های مختلف تاریخی

شهر کرمان به دلیل اهمیتی که در ایران داشته در برهه‌هایی از زمان به عنوان پایتخت ایران مطرح بوده‌است. در برخی دوره‌ها چند پایتخت در زمان‌های مختلف و در دوران حکام و پادشاهان مختلف وجود داشته‌است. در برخی دوره‌ها کرمان به عنوان پایتخت ایالتی مطرح بوده و چند شهر مهم دیگر را هم در قلمرو خود داشته‌است. دوره‌هایی که کرمان در کنار برخی شهرهای دیگر پایتخت بوده‌است:

قراختائیان:(حدود ۷۰ سال، تنها کرمان پایتخت بوده‌است).
آل بویه:به همراه چند شهر دیگر و در دوره‌های مختلف.
آل مظفر:کرمان به همراه چند شهر دیگر.
زندیه: پس از سقوط شیراز توسط آقامحمدخان قاجار، لطفعلی خان زند به کرمان رفت و این شهر را مدتی پایتخت قرار داد. (پس از آن به بم رفت)
نمایش بیشتر
نمایش کمتر

مشخصات فنی

  • سید محمد علی گلابزاده
  • ولی
  • 1391
  • اول
  • وزیری
  • گالینگور روکشدار
  • 679
  • سفید
  • فارسی
  • مصور
  • ایران
  • آکبند

نظرات کاربران

تا کنون نظری ارسال نشده است.

شما هم می توانید درباره این کالا نظر بدهید

فایل های دانلود