0
0

سفرنامه مادام ژان دیوالافوا

سفرنامه و سیاحتنامه

مشخصات محصول انتخابی شما

معرفی اجمالی محصول

سفرنامه مادام ژان دیوالافوا

مادام ژان دیولافوا (به فرانسوی: Jane Dieulafoy) همسر مارسل اوگوست دیولافوا (۱۸۴۳–۱۹۲۰)، مهندس راه و ساختمان و باستان‌شناس فرانسوی بود و به همراه همسرش از سوی دولت فرانسه برای انجام کاوش‌های باستان‌شناسی سه بار به ایران سفر کردند. اولین مسافرت آن‌ها در سال ۱۸۸۱ به بنادر جنوبی ایران صورت گرفت. مادام دیولافوا مطالعات و مشاهدات اجتماعی و یافته‌های باستان‌شناسی همسرش را به صورت یادداشت‌های روزانه جمع‌آوری کرد و در دو کتاب جداگانه انتشار داد.

کتاب اول با نام مسافرت دیولافوا در ایران و شوش و کلده است. این کتاب یکی از منابع مفید برای تحقیق در تاریخ دوره قاجاریه به ویژه سالهای سلطنت ناصرالدین شاه، و آشنایی با اوضاع اجتماعی و اقتصادی مردم ایران در عصر مذکور به‌شمار می‌رود. طرح‌ها و نقاشی‌ها و عکس‌هایی که مؤلف از مکان‌ها و اشخاص تهیه کرده در کتاب به چاپ رسیده‌است.[۱]

کتاب دوم مشتمل بر یادداشت‌های سفر دوم و سوم آنهاست و سال‌های ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۶ را در بر می‌گیرد.[۲]

دیولافوا در در ۲۰ اکتبر ۱۸۸۶ لژیون دونور را دریافت کرد.

اشیای باستانی پرشماری بوسیلهٔ این زوج از کاخهای هخامنشی داریوش بزرگ و اردشیر دوم در شوش به موزهٔ لوور پاریس انتقال یافت، که اکنون در معرض نمایش قرار دارد.

گفته می‌شود که هنگام انتقال اشیاء یافته شده به فرانسه آسیب‌های بسیاری را بر یافته‌های کاوش‌های باستان‌شناسی ایران وارد ساخته‌است. ژان دیولافوا در کتاب خاطراتش راجع به کاخ آپادانای شوش می‌گوید:

دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روزهای اخیر پیدا شده‌است با تاسف تماشا می‌کردم، در حدود دوازده هزار کیلو وزن دارد! تکان دادن چنین تودهٔ عظیمی غیرممکن است. بالاخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم، پتکی بدست گرفتم و بجان حیوان سنگی افتادم. ضرباتی وحشیانه به‌او زدم. سر ستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوهٔ رسیده از هم شکافت…

دو سفرنامهٔ ژان دیولافوا به زبان فارسی ترجمه و با مشخصات زیر به چاپ رسیده‌است:

  • از قفقاز تا پرسپولیس، ترجمهٔ محمد مجلسی، تهران: دنیای نو، ۱۳۹۲.
  • س‍ف‍رن‍ام‍ه… ت‍ا پ‍خ‍ت‍ه‍. ش‍ود خ‍ام‍ی (س‍ف‍رن‍ام‍هٔ خ‍ارج‍ی‍ان‍ی ک‍ه از ای‍ران دی‍دار ک‍رده‌ان‍د)، ب‍ه‌اه‍ت‍م‍ام م‍ن‍وچ‍ه‍ر دان‍ش‌پ‍ژوه، ۲ جلد، ج ۱: اب‍ن‌ب‍طوطه، م‍ارک‍وپ‍ول‍و، ب‍رادران ش‍رل‍ی، ش‍اردن، ف‍لان‍دن، ک‍ن‍ت دوگ‍وب‍ی‍ن‍و، دی‍ولاف‍وا، ج ۲: پ‍ی‍ر ل‍وت‍ی، ج‍ک‍س‍ن، آی‍رون‍س‍ای‍د، م‍ری‍ان س‍ی، ک‍وپ‍ر، ت‍ه‍ران: ث‍ال‍ث و م‍رک‍ز ب‍ی‍ن‌ال‍م‍ل‍ل‍ی گ‍ف‍ت‍گ‍وی ت‍م‍دن‌ه‍ا، چاپ اول: ۱۳۸۰.
  • ایران کلده و شوش، علی‌محمد فره‌وشی، تهران: مؤسسهٔ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۶۹؛ چاپ دوم: ۱۳۸۵.
    • ای‍ران ک‍ل‍ده و ش‍وش (ب‍ا ۳۳۶ ک‍ل‍ی‍ش‍ه روی چ‍وب از روی ع‍ک‍س‌ه‍ای م‍ؤل‍ف و دو ن‍ق‍ش‍ه پ‍اری‍س ۱۸۸۷)، ت‍رج‍م‍هٔ ع‍ل‍ی‌م‍ح‍م‍د ف‍ره‌وش‍ی (م‍ت‍رج‍م ه‍م‍ای‍ون)، وی‍راس‍ت ۲ ب‍ا ت‍ج‍دی‍دن‍ظر ک‍ام‍ل و ت‍رج‍م‍ه اف‍ت‍ادگ‍ی‌ه‍ا و ف‍ه‍رس‍ت‌ه‍ا ب‍ه ک‍وش‍ش ب‍ه‍رام ف‍ره‌وش‍ی، ته‍ران: خ‍ی‍ام، ۱۳۶۱؛ ت‍ه‍ران: ق‍ص‍ه‌پ‍رواز، ۱۳۷۸؛ ت‍ه‍ران: اف‍راس‍ی‍اب، ۱۳۸۱؛ ت‍ه‍ران: دن‍ی‍ای ک‍ت‍اب، ۱۳۸۲.
  • س‍ف‍رن‍ام‍ه: خ‍اطرات ک‍اوش‌ه‍ای ب‍اس‍ت‍ان‌ش‍ن‍اس‍ی ش‍وش ۱۸۸۴–۱۸۸۶، ت‍رج‍م‍ه ای‍رج ف‍ره‌وش‍ی، ت‍ه‍ران: دان‍ش‍گ‍اه ت‍ه‍ران، م‍ؤس‍س‍ه ان‍ت‍ش‍ارات و چ‍اپ، ۱۳۷۶.
  • روایتی از معمار ایرانی در سفرنامه مادام ژان دیولافوآhttp://abgineharch.ir/wp-content/uploads/2020/05/Bazaar_of_Varamin_by_Jane_Dieulafoy.-300x202.jpg 300w" sizes="(max-width: 512px) 100vw, 512px" width="512" height="344">

    مادام ژان دیولافوآ و همسرش سه بار به ایران سفر کرده اند. حاصل این سفرها دو سفرنامه ی خواندنی «ایران، کلده و شوش» و «خاطرات کاوش های باستان شناسی شوش، ۱۸۸۶-۱۸۸۴» است. دیولافوآ در این دو کتاب روایت هایی ناب و دست اول از اوضاع اجتماعی ایران دوره ی ناصری پیش چشم قرار می دهد. وی در این دو کتاب نه مانند یک گزارشگر صرف که اطلاعاتی سرد و بی روح در اختیار می گذارد، بلکه چون نویسنده ای زبردست خواننده را همراه خود به هزارتوی ایران دوره ی ناصری می کشاند.

    کتاب های مادام ژان دیولافوآ مرجع خوبی برای آشنایی با نحوه ی سفر در ایران دوره ی ناصری، مشکلات اقامت بین راهی، وضع جاده ها، وضعیت چاروادارها و وسایل سفرند. دیولافوآ به دلیل سفر به شهرهای مختلف ایران توانسته به خوبی تفاوت زندگی شهری، روستایی و عشایری و همچنین معماری آن ها را نشان دهد و جزییاتی از وضع معماری ساختمان ها و حتی چادرهای عشایری به دست دهد. او در این سفرها توصیف های زیادی از وضع غیربهداشتی شهرها ارائه می کند. از آنجا که او زن است صاحب این امتیاز بوده که به اندرون و حرم سرای اعیان وارد شده و با زنان ایرانی معاشرت کند. دیولافوا همچنین در خلال خاطراتش از خرافات و باورهای عامیانه مردم بسیار گفته و رذائل اخلاقی ایرانیان چون ترس، دروغگویی و چاپلوسی را بارها مذمت کرده است.

    او در سفرنامه هایش وضعیت نابه سامان مالیات گرفتن و ظلم و ستم حکام بر مردم و رذائل اخلاقی ایرانیان را گاه با طعنه، گاه با نگاهی از بالا به پایین و تحقیرآمیز و گاه از سر همدلی با ایرانیان روایت می کند. نگاه تحقیرآمیز او به ایرانیان در کتاب دوم که خاطرات کاوش های او و همسرش در محوطه ی باستانی شوش طی سفر دوم و سوم است، پررنگ تر می شود. این، به دلیل تجربه های به دست آمدۀ وی در سفر اول و آشنایی او با فرهنگ و احوالات ایرانیان و برهم خوردن ذهنیت او از راستگویی و درستکاری ایرانیان است.

    زوج فرانسوی دیولافوآ همچنین عکس های بسیار خوبی از بناهای تاریخی ایران و اشخاص مختلف ثبت کرده اند. گراورهایی که در کتاب ها چاپ شده از روی همین عکس هاست. مادام دیولافوآ در فصل دهم سفرنامه ی «ایران، کلده و شوش» روایتی بسیار خواندنی از معماری ایرانی دارد؛ معماری که نام وی ذکر نمی شود اما رفتارش به کمک عکس و کلمات ثبت می شود.

    از آنجا که مارسل دیولافوا مهندس راه و ساختمان بود هنگام اقامت در تهران، کامران میرزا نایب السّلطنه از او می‌خواهد مامور تهیه ی نقشه ی تعمیر و برآورد مخارج سد ساوه شود. در این راه سرتیپ عباسقلی خان به نمایندگی از کامران میرزا با آنان به طرف ساوه روانه می شود. هنگامی که به ساوه می رسند با معماری روبرو می شوند که او نیز وظیفه داشته تا مخارج تعمیر سد را برآورد کند. مارسل پس از تهیه ی صورت برآورد مخارج تعمیر سد و مقابله ی آن با صورت برآورد استاد معمار متوجه می شود استاد معمار مبلغی هنگفت و بسیار بیشتر از مقدار لازم برای مخارج تعمیر برآورد کرده است. این کار با تبانی سرتیپ عباسقلی خان صورت گرفته بود. به این ترتیب معمار و عباسقلی خان می توانستند مازاد مبلغ موردنیاز تعمیر سد را به جیب بزنند. مارسل سعی در مجاب کردن استاد معمار می کند اما چون راه به جایی نمی برد تصمیم می گیرد تا نقشه و صورت برآورد مخارج سد را پس از اتمام به تهران فرستاده تا خود نایب السّلطنه رسیدگی کند. چون این کار به مذاق عباسقلی خان خوش نمی آید در تهیه ی اسباب سفر مادام دیولافوا و همسرش کارشکنی می کند.

    در این سفر این زوج فرانسوی همراه خود بطری عرقی داشته اند که گاهی چند قطره از آن را برای بهداشت در آب آشامیدنی می ریختند. استاد معمار این بطری را نیز از آنان گرفته و به بهانه ی آنکه گناه آشامیدن یک پیاله با یک بطری یکسان است تمام آن را می نوشد. دیولافوآها از این معمار در حالی که بطری عرق جلوی اوست و پیاله ای در دست دارد، عکس برداشته و آن را ثبت کرده اند.

    روایتی از معمار ایرانی در سفرنامه مادام ژان دیولافوآhttp://abgineharch.ir/wp-content/uploads/2020/05/Untitled-214x300.jpg 214w" sizes="(max-width: 500px) 100vw, 500px" width="500" height="699">

    مادام دیولافوا پیش از این روایت هنگام توصیف سد ساوه به ساختمانی با گنبدی آجری در پایین سد اشاره می کند و عنوان می کند طبق حکایات محلی اینجا قبر معمار تعمیرکننده ی سد است. طبق نظر اهالی، معماری که در گذشته سد را تعمیر کرده، برای اطمینان از استحکام آن در دهکده ای در نزدیک سد توقف داشته است. همین که رودخانه طغیان می کند، فشار آب سد را خراب می کند و معمار از مشاهده ی سد ویران شده از غصه سکته کرده و می میرد و جسد او همانجا دفن می شود.

    حکایت معمار مرده چه واقعیات تاریخی را منعکس کند و چه نکند جالب است، زیرا آن چیزی را که به نظر می رسد جایگاه معماران در نظر مردم بوده، شرح می دهد. شاید این حکایت برخاسته از حسرت گذشتگان نسبت به یک گذشته ی بهتر باشد، شبیه همان حسرتی که ما نسبت به یک گذشته ی باشکوه تاریخی داریم. امثال این حکایات هنگامی که در کنار روایت مادام دیولافوا از معمار متقلب زمانه قرار می گیرند این نکته روشن می شود که واقعیت تا چه اندازه می تواند با حکایات متضاد و بیگانه باشد. معمار تعمیرکننده ی سد ساوه می توانست تعمیرکننده ی مسجد جامع ساوه نیز باشد؛ وی حتی می توانست سازنده ی یک مسجد با کتیبه های قرآنی، کاشی و گنبد فیروزه ای باشد. در صورت تحقق این فرض تا چه حد ممکن است در تاریخ نگاری معماری از واقعیت انحراف پیدا کرده باشیم؟ گویی تاریخ نگاران بیشتر از آنکه بر مدارک معتبر اتکا کنند، تاریخ معماری را بر چنین حکایت هایی بنا کرده و خواسته یا ناخواسته روایت های دیگرگون را حذف کرده اند.

    مواجهه با یک معمار دزد و متقلب آنقدر که برای ما تازگی دارد دیولافوا را متعجب نمی کند. چنین معماری برآمده از جامعه ای است که وی در سرتاسر سفرش با آن مواجه بوده است. دیولافوآ با قرار دادن این دو روایت در کنار هم گویی تصویر غالب معمار ایرانی را از عرش به فرش و بلکه به قعر چاه می کشاند و این تردید را ایجاد می کند شاید معماران عارف و قدسی تنها به حکایات تعلق داشته و وجود خارجی نداشته اند. گویی ما خوش تر داشته ایم از دل تاریخ بیشتر به این حکایات دل خوش کنیم تا آنچه  دیولافوآ به صورت مستند برایمان روایت می کند. اکنون و با دانستن این موضوع زمان آن رسیده تا در چهره ی ترسیم شده از معماران ایرانی بیشتر شک کنیم و با جستجو در منابع و اسناد، روایت هایی متنوع تر و متفاوت تر از معماران ایرانی پیدا کنیم.

    فریده کلهر

    (کوبه)

    منابع:

    دیولافوآ ، ژان. ایران، کلده و شوش. ترجمه ی علی محمد فره وشی به کوشش بهرام فره وشی. تهران: دانشگاه تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۱٫ شمسی

    دیولافوآ ، ژان. خاطرات کاوش های باستان شناسی شوش. ترجمه ی ایرج فره وشی. تهران: دانشگاه تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۶٫ شمسی

    {در انتها لازم به توضیح است مادام ژان دیولافوا ، همسر مارسل اوگوست دیولافوا، مهندس راه و ساختمان و باستان شناس فرانسوی بود و به همراه همسر خود از سوی دولت فرانسه برای انجام کاوش های باستان شناسی سه بار به ایران سفر کردند. اولین مسافرت آن ها در سال ۱۸۸۱ میلادی به بنادر جنوبی ایران صورت گرفت. مادام دیولافوا مطالعات و مشاهدات اجتماعی و یافته های باستان شناسی همسر خود را به صورت یادداشت های روزانه جمع آوری کرد و در دو کتاب جداگانه انتشار داد.}

نمایش بیشتر
نمایش کمتر

مشخصات فنی

  • مادام ژان دیولافوا
  • انتشارات خیام
  • 1332
  • اول
  • وزیری
  • گالینگور چرمی
  • 689
  • سفید
  • فارسی
  • مصور
  • ایران
  • بدون مهر و نوشتار - از سفرنامه های نایاب - بدون برش

نظرات کاربران

تا کنون نظری ارسال نشده است.

شما هم می توانید درباره این کالا نظر بدهید

فایل های دانلود