آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیج فارس و دریای عمان عنوان کتابی از احمد اقتداری، نویسنده و تاریخنگار ایرانی است. این کتاب که در سبک تاریخنگاری نوشته شدهاست، به بررسی آثار تاریخی سواحل جنوبی ایران، از خوزستان تا بلوچستان و نیز جزایر جنوبی ایران میپردازد. این کتاب به زبان فارسی نوشته شده و نخستین بار در سال ۱۳۴۸ خورشیدی توسط انجمن آثار ملی به چاپ رسیدهاست.[۱] همچنین در سال ۱۳۷۵ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی اقدام به تجدید چاپ این اثر کردهاست.[۲کتاب؛ مشتمل بر یک مقدمه و 21 فصل مىباشد كه در هر فصل یکى از شهرها مورد بررسى قرار گرفته است. فصول کتاب از بخشهایى با عناوین مشابه تشكيل شده است. در ابتدا جغرافياى شهر و سپس جغرافياى تاريخى شهر مورد بررسى قرار مىگيرد. در بخشهاى بعد نيز آثار، بناهاى تاريخى، اشياء و مكشوفات آن شهر مورد مطالعه قرار مىگيرددر این اثر تمامى شهرهاى باستانى سواحل و جزاير خليج فارس و درياى عمان به ترتيب ذيل مورد مطالعه قرار گرفته است: شهرهاى ساحل خليج فارس و درياى عمان: مهروبان، سىنيز، گناوه، توز و دشتستان، ريشهر، دشتى و تنگستان، بتانه و بردستان، سيراف، نابند و كوشكنار، كنگ و لنگه، گمبرون و سورو، جرون و میناب، و شهرتيس. جزيرههاى خليج فارس: هرموز و لارك و كشم و هنگام، كيش و سرّى، خارك، اوال و میشماهيگ و ایکاروس. با توجه به اينكه خواننده مىتواند به راحتى به مطالب مرتبت با هر شهر كه با نثرى شيوا و روان نوشته شده مراجعه و از اوضاع آن در گذشته و حال اطلاع يابد، در این نوشتار تنها به ذكر برخى نكات و ویژگىهاى کتاب بسنده مىشود. نویسنده در تأليف اثر تنها به منابع کتابخانهاى بسنده نكرده و زحمات طاقتفرسايى را متحمل شده و آنگونه كه خود مىگوید: «در هر فرصت و هر موقعيت ديگر با هواپيما، زورق، كشتى، اتومبيل، اسب، الاغ، استر، شتر و پياده از درون درهها و بيابانها و گذرگاههاى بىآب و علف و بر قلّه و كمركش كوهها گذشتم، كاویدم و جستجو كردم، یک بار در دريا غوطهور شدم، بار ديگر از رنج بىآبى و ناخوشى در معرض تلف افتادم، به جزيرههاى غيرمسكون شتافتم و تا سواحل جنوبى خليج فارس و امارات آن به جستجو و عكسبردارى پرداختم... بعضى را با سفر و ديدار، برخى را با خواستن کتابها و مجلات و عكسها و گزارشهاى باستان شناسى وارسى و كنجكاوى نمودم و حاصل این ديدارها و پژوهشها را به صورت کتاب حاضر درآوردم». آخرين مطالعات باستانشناسان دانماركى و كاوشهاى علمى كه در ساحل جنوبى خليج فارس به عمل آمده و گزارشهاى این حفارىها در سال 1348ش كه به زبانهاى دانماركى و انگليسى منتشر شده بود، با اقتباس و تلخيص مناسب ترجمه و به صورت فصلى جداگانه با تصاویر و نقشهها به کتاب افزوده شده است. همچنين برای ذكر آثار سيراف قديم، گذشته از فصل خاصى كه با نام «سيراف» و به شيوه ساير فصول آمده است، آخرين و دقيقترين نتايج حفّارى علمى كه به وسيله گروه باستانشناس انگليسى در آن محل انجام گرفته و حاصل تحقيقات به صورت گزارشهایى در سال 1347 و 1348ش به زبان انگليسى منتشر شده است، در فصل بيست و یکم به نام «مرده ريگ مرده شهر» با تصاویر آثار مكشوفه و بازمانده آمده است تا مجموعهاى كامل از نظرات مستند و مطالعات دانشمندان در دسترس علاقهمندان قرار گيرد. نویسنده بسيارى از مطالب را از منابع به صورت مستقيم نقل قول مىكند؛ به عنوان مثال فصل اول با نقل توصيف ناصر خسرو از شهر مهروبان آغاز شده است. سپس به ذكر ابنيه و بناهاى تاريخى این شهر و وضعيت آنها در زمان خودش مىپردازد. گاه مطالب با یک ضربالمثل آغاز مىشود: «اگر دنيا حلقه انگشترى باشد هرموز نگين آنست.» به گفته نویسنده این مثل در زمان آبادانى هرمز رايج بوده است. تطبيق اطلاعات منابع تاريخى از جمله شيوههاى نگارشى نویسنده است كه اوضاع هر شهر را در گذشته و زمان تأليف کتاب مقايسه كرده و برداشتهایى خوبى به دست مىدهد. یکى از قديمىترين مصنفين اسلامى كه به نام او مكرر اشاره شده، ابن خرداذبه است. او در توصيف جزيره كيش مىگوید: «جزيره كيش چهار فرسخ عرض و طول دارد و در آن جا نخلستان و اراضى مزروع و گلههاى مواشى يافت مىشود و مغاص مرواريد هم در آن جا هست، زيرا مردم آن به مرواريد خيلى توجه دارند و اهمیت مىگذارند». در ادامه نویسنده، اضافه مىكند كه از این گفته چنين استنباط مىشود كه جزيره كيش سابقاً خيلى بيش از امروز حاصلخيز بوده است و مخصوصاً جمعيت زيادى داشته كه در آنجا سكونت داشتهاند. در گزارش اوضاع هر شهر موضوعاتى؛ مانند رودخانهها، چشمهها و قنوات، آب و هوا، كوهها، باغات، اوضاع اجتماعى و صنايع و بسيارى ديگر از موضوعات آمده است. گزارشاتى كه نویسنده از اوضاع مذهبى و روابط مذاهب و فرق مىدهد، از مطالب ارزشمند کتاب است كه در شناخت اوضاع اجتماعى شهرها و جزاير خليج فارس حائز اهمیت است. به عنوان نمونه در فصل هفدهم کتاب مىخوانيم: «ساكنين محلى این جزيره افرادى نسبتاً قوىالبنيه و ورزيده هستند، خصوصا در دريانوردى. مذهب آنها شيعه و سنى، ولى روابط آنها خوب و حتى وصلت هم بين ايشان مىشود. مقبرهى امامزاده محمد حنفيه كه معروف است از اولاد حضرت امیر(ع) مىباشد، در این جزيره زيارتگاه شیعیان است». از نكات قابل توجه کتاب كه حاكى از كاوشهاى دقيق و محققانه نویسنده است، دستهبندىهایى است كه از اماكن و آثار تاريخى سواحل خليج فارس ارائه مىدهد كه در ضمن آنها رسوم و سنتهاى رايج در بين مردم ذكر شده است. وى در شرح یکى از این ابنيه مىنویسد: «در سراسر جنوب ایران بقاع متعددى به نام «قدمگاه» وجود دارد و در سواحل خليج فارس تقريبا مىتوان گفت در هر ده و بندر مهمى قدمگاهى بنا شده و محل «دخيل» و «نذر و نياز» دريانوردان و زنان ساحلنشين است. ساختمان قدمگاهها بر سه نوع است». سپس به تشريح ویژگىهاى هر قدمگاه و ذكر نام برخى از آنها اشاره مىكند.
احمد اقتداری (زادهٔ ۳ خرداد ۱۳۰۴ – درگذشتهٔ ۲۷ فروردین ۱۳۹۸) که با نام احمدخان اقتداری نیز شناخته میشود، ایرانشناس، سیاستمدار، آموزگار، وکیل دادگستری، نویسنده، تاریخنگار و جغرافیدان ایرانی، استاد دانشگاه تهران و رئیس دفتر مطالعات خلیج فارس در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. او از خاندان خوانین گراش در دوران قاجار بود و منصبهایی چون ریاست ادارهٔ فرهنگ لارستان و شهرداری لار را در جوانی بر عهده داشت. همچنین سابقهٔ نامزدی برای نمایندگی مجلس شورای ملی از حوزهٔ لارستان، تدریس در دانشگاه تهران و ریاست دفتر مطالعات خلیج فارس در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از دیگر سِمَتهایی است که در زندگینامهٔ اقتداری به چشم میخورد.
عمدهٔ شهرت اقتداری به علت پژوهش در حوزهٔ خلیج فارس است و به همین علت به «پدر مطالعات خلیج فارس» مشهور است. او سواحل خلیج فارس و دریای عمان را برای فعالیتهای تحقیقاتیاش با پای پیاده طی کرده بود. اقدامات وی به همراه دو دوستش، ایرج افشار و منوچهر ستوده، باعث شد که جلال آلاحمد به آنها لقب «سه تفنگدار» و «گورنگار» بدهد؛ چرا که این سه نفر با همراهی همدیگر بسیاری از اسناد تاریخی و بناهای کهن ایران را معرفی میکردند. او به علت پژوهشها و مطالعاتش در زمینهٔ ایرانشناسی، موفق به دریافت مدرک دکترای افتخاری تاریخ از دانشگاه تهران شدهاست.
اقتداری دهها کتاب و صدها مقاله نگارش و منتشر کردهاست. او در آثارش به موضوعات گستردهای در زمینههای مختلف ایرانشناسی میپردازد. کتاب خلیج فارس از دیرباز تا کنون به قلم اقتداری، جایزهٔ ویژهٔ یونسکو در ایران را به خود اختصاص داده و کتاب تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران نیز مورد تقدیر قرار گرفتهاست. همچنین، او برای نخستین بار شخصیت محمدعلی سدیدالسلطنه را معرفی کرده و به تصحیح و انتشار آثار او اقدام کردهاست. اقتداری آثار منتشرنشدهای نیز دارد که موضوعات مهمی دربارهٔ تاریخ و فرهنگ مناطق جنوبی ایران را در بر میگیرند. کتابخانهٔ اقتداری با نام «کتابخانهٔ خلیج فارس» به مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی اهدا شدهاست.
فیلم مستند به ایرانِ جاودانیام دربارهٔ زندگی علمی و تلاشهای اقتداری ساخته شده و علاوه بر نمایش در جشنوارههای داخلی، چندین بار از صدا و سیما پخش شدهاست. همچنین کتاب مروارید خلیج فارس که حاوی مقالههای ایرانشناسانه است، به احمد اقتداری تقدیم شدهاست.
احمد اقتداری در فروردین ۱۳۹۸ و در سن ۹۳ سالگی دچار شکستگی استخوان لگن شد و بر اثر عوارض ناشی از آن، در تهران درگذشت. پیکر او طبق وصیتنامهاش پس از تشییع در تهران، به گراشمنتقل شده و در آرامگاه اختصاصی خاندان دَهباشی به خاک سپرده شد
احمدخان اقتداری در ۳ خرداد ۱۳۰۴ خورشیدی در شهر لار در استان فارس به دنیا آمد.[۴] پدرش، مرتضیقلیخان اقتداری فرزند حسنعلیخان و مادرش انیسخانم اقتداری فرزند محمدجعفرخان، هر دو از شهر گراش و از نوادگان فتحعلیخان بیگلربیگی گراشی، حاکم لارستان و بنادر خلیج فارس در دورهٔ قاجار، بودند.[۵][۶] نسب او از طریق یکی از اجداد مادریاش، به امامقلیخان، سردار عصر صفوی، میرسد.[۷] احمد کودکی خود را در لار گذراند. کودکیاش مصادف بود با آغاز سلطنت پهلوی و مبارزه با قیامهای پراکندهٔ اقوام که موجب کاهش قدرت و نفوذ خانوادهاش گردید. او تحصیلاتش را در سنین ۵ تا ۶ سالگی از مکتبخانهای در لار آغاز کرد و در سال ۱۳۱۱ با افتتاح مدرسهٔ دولتی در لار توسط علیاصغر حکمت، مکتبخانه را ترک کرده و به مدرسهٔ دولتی رفت.[۸] در پایهٔ ششم ابتدایی در ایالت فارس شاگرد اول شد و یک جلد دیوان صحبت لاری از طرف احمد آرام، رئیس کل فرهنگ فارس، جایزه گرفت.[۹][۱۰] سه سالِ تحصیل در مقطع متوسطهٔ اول را نیز در لار گذراند و سپس برای تحصیل در دانشسرای مقدماتی به شیراز رفت.[۱۱] سه سال هم در دانشسرای شیراز زیر نظر اساتیدی همچون مهدی حمیدی شیرازی و سلطانمراد بختیار آموزگاری آموخت و در تیر ۱۳۲۲ دیپلم گرفت. سپس به عنوان معلم به لار بازگشت و به تدریس در مقاطع ابتدایی مشغول شد.[۱۲] او در سال ۱۳۲۳ در گراش با دخترخالهٔ خود، قمرخانم اقتداری فرزند قهرمانخان اقتداری، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، پنج فرزند به نامهای افشین، پروانه، میترا، امید و آرزو بود که از این بین، پروانه در خردسالی درگذشت و چهار فرزند دیگر در قید حیات میباشند.[۱۳][۱۴]
اقتداری در مهر ۱۳۲۵ به دانشکدهٔ افسری رفت و در رستهٔ توپخانه، به خدمت سربازی مشغول شد.[۱۵] از مشهورترین فرماندهان او در این دوره میتوان هوشنگ حاتم، چنگیز وشمگیر و خسرو روزبه را نام برد. در همان روزها بود که ارتش شاهنشاهی ایران برای مبارزه با حکومت خودمختار آذربایجان، به مناطق شمال غربی ایران اعزام شد. احمد و دیگر دانشجویان دانشکدهٔ افسری نیز در شُرُف اعزام به آن مناطق بودند که فرار سید جعفر پیشهوری به شوروی در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، موجب عدم اعزام دانشجویان شد.[۱۶] پس از پایان دورهٔ آموزشی در دانشکدهٔ افسری، اقتداری در فروردین ۱۳۲۶ با درجهٔ ستوانسومیِ توپخانه و به عنوان فرمانده دستهٔ توپخانه، مشغول خدمت در لشکر باغشاه تهران و سپس لشکر جمشیدیه شد و در سال ۱۳۲۷ خدمت سربازی خود را به اتمام رساند
وی پس از اتمام دورهٔ سربازی، در تهران با عبدالرحمان فرامرزی آشنا شد. فرامرزی که میخواست برای انتخابات دورهٔ شانزدهم مجلس شورای ملی از حوزهٔ لارستان نامزد شود، در صدد بود تا در دربار برای اقتداری شغلی پیدا کند و از این طریق نفوذ خود را افزایش دهد.[۱۸] به همین جهت، او را به حسین علاء، رئیس کل وقت دربار، معرفی کرد؛ اما اقتداری این شغل را نپذیرفت و در نهایت با حکم ریاست فرهنگ لارستان و بنادر خلیج فارس در مهر ۱۳۲۷ به لار بازگشت.[۱۹][۲۰] او در دورهٔ کوتاه یک و نیم سالهٔ تصدی ریاست فرهنگ، ۲۳۶ مدرسه را در لارستان و بنادر و جزایر جنوبی ایران راهاندازی کرد.[۲۱][۲۲] همچنین در این دوره، نامهٔ تندی به علیاکبر سیاسی، وزیر وقت فرهنگ، نوشت و از وضعیت اسفناک زندگی مردم در لارستان و هرمزگان شکایت کرد. سیاسی نیز هیئتی شامل یدالله سحابی، محمد قریب و چند تن دیگر از استادان دانشگاه تهران را برای بررسی موضوع به لار فرستاد. این نامه و نیز میزبانی اقتداری از فریدون توللی و رسول پرویزی در لار در سال ۱۳۲۴، باعث شد به او اتهام وابستگی به حزب توده زده شود و همین امر باعث انتقال وی به تهران در سال ۱۳۲۸ شد.[۲۳][۲۴] اقتداری در تهران بود که انتخابات مجلس ملی شانزدهم در لار برگزار شد و حادثهٔ قتل اعضای هیئت نظارت بر انتخابات در لار رخ داد. او به اتهام همدستی در این حادثه، چند روز در تهران بازداشت شد. سپس به لار بازگردانده شده و به اعدام محکوم شد و پس از لغو حکم اعدام دوباره به تهران برگشت.[۲۵]
احمد اقتداری در جوانی
[۲۶]
با انتخاب محمد مصدق به نخستوزیری و تصویب اولین قانون انتخابات شهرداریها، پس از چندی احمد اقتداری به عنوان دومین شهردار لار در اردیبهشت ۱۳۳۲ انتخاب شد.[۲۷] او ابتدا این پیشنهاد را رد کرد و سپس با درخواست شخص مصدق و حکم غلامحسین صدیقی این مقام را پذیرفت. در آن دوران، لارستان را قحطی فرا گرفته بود و چالش بزرگ اقتداری به عنوان شهردار، تهیهٔ گندم و آب برای لار بود. او گندم را از طریق ادارهٔ غله و ادارهٔ اصل چهار تهیه کرد و برای رفع مشکل بیآبی، اقدام به حفر چندین فقره چاه نمود. وی در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت مصدق، در بهمن ۱۳۳۲ از شهرداری لار استعفا داد و به تهران بازگشت.[۲۷][۲۸][۲۹]
احمد اقتداری در سال ۱۳۴۲ برای بیستویکمین دورهٔ مجلس شورای ملی از حوزهٔ لارستان نامزد شد و از تهران به لارستان رفت. او که از سوی کنگرهٔ آزادزنان و آزادمردان برای نامزدی حوزهٔ لارستان انتخاب شده بود، در لار، گراش و اوز سخنرانی کرد.[۳۰][۳۱] در آن دوره برای نخستین بار، انتخابات در ایران به صورت رأیگیری الکترال انجام میشد و پیش از مرحلهٔ نهایی انتخابات، اکثر کارتهای الکترال به نام اقتداری پر شده بود.[۳۲] با این حال، جامعهٔ اهل تسنن لارستان که بیشتر اوزیها بودند، به این انتخاب اعتراض داشتند. آنها با پیامهایی که از طریق اسدالله علم و محمد باهری به محمدرضا پهلوی دادند، اعلام کردند که در صورت انتخاب نمایندهٔ شیعه از لارستان، سنیها اغتشاش خواهند کرد.[۳۳] از طرف دیگر، باقر پیرنیا که استانداری فارس را برعهده داشت، بیم وقوع اتفاقات ناگوار در لارستان، در صورت انتخاب اقتداری را به تهران گزارش داد.[۳۴] در نتیجه، چند روز مانده به مرحلهٔ پایانی انتخابات، ساواک احمد اقتداری را در لار دستگیر و به شیراز و سپس تهران منتقل کرد.[۳۵] او در تهران، به همراه جهانگیر تفضلی، وزیر وقت کشور، و حسن پاکروان، رئیس وقت ساواک، به خانهٔ اسدالله علم که نخستوزیر بود رفت و از جزئیات ماجرا اطلاع یافت.[۳۶] به پیشنهاد پیرنیا و تایید محمدرضا پهلوی، حسین خطیبی به جای احمد اقتداری نامزد نمایندگی لارستان در مجلس بیستویکم شد.[۳۷] خطیبی که سابقهٔ ریاست جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران را در کارنامه داشت و نقش پررنگی در ایجاد شهر جدید لار پس از زمینلرزهٔ سال ۱۳۳۹ ایفا کرده بود، به لار رفت و مورد استقبال مردم قرار گرفت.[۳۸] او با پیروزی تشریفاتی بر کاظم پزشکی که دیگر نامزد این دوره بود، وارد مجلس شده و به سمت نایبرئیسی مجلس رسید.[۳۹]
ادامه تحصیل و تدریس
احمد در سال ۱۳۲۸ که نخستین دورهٔ کنکور دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران برگزار میشد، به پیشنهاد عبدالحمید زنگنه کنکور داد و در آن دانشگاه پذیرفته شد. وی زیر نظر اساتیدی چون سید علی شایگان، سید حسن امامی و موسی عمید به تحصیل علوم قضایی پرداخت.[۴۰] او علاوه بر تحصیل، به تدریس دروس تاریخ و زبان فرانسه در دبیرستانهای تهران نیز اشتغال داشت.[۴۱] وی در سال ۱۳۳۱ دورهٔ دانشکده را به پایان رساند و در سال ۱۳۳۲ دورهٔ کارآموزی را آغاز کرد. در تیر ۱۳۳۴ نیز موفق به اخذ پروانهٔ وکالت پایهٔ یکم دادگستری شد تا علاوه بر سی سال معلمی، چهل سال هم در شغل وکالت دادگستری فعالیت کند. او تا سال ۱۳۷۰ در حرفهٔ وکالت اشتغال داشت.[۴۲][۴۳]
پس از انتشار کتاب خلیج فارس در سال ۱۳۴۵، اقتداری به تدریس در دانشگاه تهران دعوت شد. وی در مهر ۱۳۴۸ از وزارت آموزش و پرورش[الف] بازنشسته شد و به پیشنهاد حمید عنایت، از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶ به تدریس درس «مسائل خلیج فارس» در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پرداخت.[۴۴][۴۵] پس از آن دوره، بنا به درخواست احسان اشراقی، رئیس گروه تاریخ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و تأیید صلاحیت علمی اقتداری، وی ضمن دریافت مدرک دکترای افتخاری تاریخ از دانشگاه تهران، برای تدریس «تاریخ تمدن در خلیج فارس» در مقطع دکترای تاریخ فراخوانده شد اما این درخواست با مخالفت اقتداری روبهرو شد.[۴۶]
ورود به عرصهٔ ایرانشناسی
اقتداری در سال ۱۳۲۹ و در جریان چند برنامهٔ کوهنوردی با ایرج افشار، منوچهر ستوده، مصطفی مقربی و چند تن دیگر از نویسندگان و محققان آشنا شد و دوستیای که بین او و افشار شکل گرفت، تا آخر عمر ادامه یافت. او در آن سالها کتابهای فرهنگ لارستانی و لارستان کهن را در دست نگارش داشت که آنها را در سال ۱۳۳۴ به چاپ رساند.[۴۸] وی سپس به عضویت انجمن اطلس زبانشناسی ایران درآمد.[۴۹] این آشناییها و تألیفات، دروازهٔ ورود اقتداری به دنیای ایرانشناسی بود.[۵۰] او در مهر ۱۳۴۱ در سمیناری با نام «سمینار خلیج فارس» که به همت سید محمد محیط طباطبایی و ریاست سعید نفیسی برگزار میشد، شرکت کرد. وی مقالهای با عنوان «زبانهای محلی و فولکلور خلیج فارس» ارائه کرد و به سخنرانی در باب موضوعات مرتبط با فرهنگ عامهٔ خلیج فارس پرداخت.[۵۱] او در این جلسه به رومن گیرشمن،[ب] مورخ و باستانشناس مشهور فرانسوی، که در باب جزیرهٔ خارگ به زبان فرانسوی سخنرانی میکرد، یادآور شد که چندین بار در سخنرانیاش به جای «خلیج فارس»، به گفتن «خلیج» اکتفا کرده و برای نامبردن از اسکندر مقدونی، از عبارت «اسکندر کبیر»[پ] استفاده نمودهاست؛ در حالی که ایرانیان او را «اسکندر گُجَستَک» مینامند.[۵۲] این هوشیاری منجر به عذرخواهی گیرشمن از حاضران و مردم ایران شد.[۵۳][۵۴][۵۵] او در همان سال طی سفری که به درخواست حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت، به کویت داشت و مأمور حل اختلافات سیاسی به وجود آمده بین ایران و کویت بود، با صباح احمد جابر صباح که سِمَت وزارت خارجهٔ کویت را بر عهده داشت دیدار نمود و آن جا نیز بر جعلیبودن نام خلیج عربی و لزوم استفادهٔ دولت کویت از نام خلیج فارس تأکید کرد.[۵۶] اقتداری در دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در دورههای مختلف کنگرهٔ ایرانشناسی[ت] که به همت سید حسین نصر و ریاست ایرج افشار برپا میشد، شرکت کرد. همچنین در سال ۱۳۵۶ در کنگرهٔ باستانشناسی و هنر ایران که در مونیخ برگزار میشد نیز حضور یافت.[۵۷]
تلاشهای احمد اقتداری به مکتوبات و پژوهشهای زیادی در حوزهٔ زبانشناسی و تاریخ مردم جنوب ایران انجامیدهاست. همچنین وی مقالههای متعددی در خصوص زبان اچمی و قواعد آن منتشر کردهاست. بخش زیادی از آثار محمدعلی سدیدالسلطنهٔ بندرعباسی، دیوان شیدای گراشی، منظومهٔ عرفانی باغستان و تفسیر گل و برگ از منابعی محسوب میشوند که نخستینبار اقتداری آنها را یافته و تصحیح و منتشر کردهاست.[۵۸][۵۹]
سفرها
توصیف اقتداری از سفرهایش در ایران
میتوانم گفت همهٔ شهرها و دیههای کشور را دیدم. همهٔ آثار قدیمی و منابع طبیعی و زیباییهای هنری و معماری و تاریخی کشور را با دقت بازدید نمودم. بیشتر مردمان و بیشتر لهجههای محلی را دیدم و شنیدم و در کار زبانشناسی ایرانی بیش از پیش شور و شوق پیدا کردم. به این نتیجه رسیده بودم که از روی یک واژهٔ قدیمی یا نام یک آبادی یا کوه و دشت و روستا، از مطالعهٔ یک ترانهٔ محلی، از تطبیق یک فعل و ریشهٔ مصدری آن در یک زبان محلی دورافتاده، از دقت در یک اثر تاریخی، از توجه به یک روایت و حکایت سینهبهسینه، حتی از دقت در خطوط چهرهٔ یک مرد روستایی یا یک دختربچهٔ ایلی میتوان به تاریخ و تمدن و فرهنگ اقوام مختلف ایرانزمین با نژادها و زبانها و آداب و رسوم مختلفشان پی برد و دانست که این اقوام با هم چگونه ارتباط فرهنگی و فکری و تعلقات ملی و وطنی دارند.
«
»
اقتداری، کاروان عمر، ۱۴۶.
با تشکیل سازمان جلب سیاحان در سال ۱۳۴۲، یک سال بعد، اقتداری به عضویت در این سازمان دعوت شد. سپس در قالب هیئتی به منظور مطالعهٔ سواحل جنوبی خلیج فارس به شیخنشینهای دبی، ابوظبی و قطر سفر کرد و با راشد بن سعید آل مکتوم و شخبوط بن سلطان آل نهیان دیدار کرد.[۶۰] او به دستور امیرعباس هویدا و به عنوان کارشناس جاذبههای<