مروری بر کتاب
مصور
مشتمل بر طرز زندگی - آداب ورسوم - اوضاع اداری - اجتماعی - اقتصادی - فلاحتی و.. ایران از زمان قدیم تا پایان سلطنت قاجاریه به همراه 686 تصویر تاریخی
در سال 1890 به قصد گذراندن تعصیلات خود در قفقاز و ماوراء خزر به همراه هنرمندی حکاک به نام امیل وکانو ( M.Emil Vaucanu ) که فریفته این برنامه شده بود، سفر خویش به آن سرزمین را آغاز کردم. کسانی که در این ناحیه سفر کردهاند میدانند که در آن جا راههایی نظیر آن چه که در کشورهای اروپایی میبینیم وجود ندارد. اشتیاقی که این سرزمین در من برانگیخت موجب شد که سال دیگر به همان جا برگردم و تجسس خود را از ناحیه خیوه، شهر زیبای ایران، در نزدیکی آمودریا، ادامه دهم. در جریان مطالعه این کتاب خواننده تصاویری را مشاهده میکند که از ناحیه خیوه گرفتهام؛ در بازگشت از خیوه، در عشق آباد، در هتل هموطن عالی قدرمان خانم رویلون (Revillon) منزل کردم و در آنجا، شب پیش از حرکتم، با شخصیتی عجیب به نام آقای سزاری(Cesari) آشنا شدم و قریحه تابناک وی به شدت مرا مجذوب خود ساخت. وقتی از همدیگر جدا میشدیم آقای سزاری وعده کرد که سال آینده به عشق آباد باز خواهد گشت و مرا با خود به بخشی از خراسان خواهد برد.
در ایفای وعده، در ماه اوت 1899 به عشق آباد برگشتم و آقای سزاری را بازیافتم که ابتدا مرا به قوچان و سپس به مشهد برد. در این شهر حکومت روسیه منزلی در کنسولگری خود برای من معین کرد. در این جا باید اضافه کنم که قبلاً در اثر اتفاقی غیر مترقبه با یکی از وابستگان این کنسولگری در بادکوبه ملاقات کرده بودم که این شخص از آن هنگام مرا تحت نظر گرفت و تا زمانی که در مشهد به سر کنسول روسیه تحویلم نداد رهایم نکرد. سر کنسول بازپرسی دقیقی از من به عمل آورد تا از علت سفرم به ایران، و این که از چه ممری اعاشه می کنم و مقصودم از این سفر چیست و غیره ... آگاه شود، و تنها پس از آن که اوراق هویتم را به دقت هر چه بیشتر بررسی کرد و مطمئن شد که از هر حیث با سیاست بیگانهام اجازه داد که آزاد باشم و آزادانه از وسایل سفرم استفاده کنم.
طی سیر و سیاحتی که در این سال در خراسان به عمل آوردم، غیر از مشهد، از شهرهای نیشابور و سبزوار نیز دیدن کردم و سپس با گردشی محدود، بار دیگر به شهر قوچان بازگشتم که به گفته آقای سزاری در فاصلهای اندک از آن، خرابههای یک بنای قدیمی وجود داشت که از لحاظ اشیاء سفالین بسیار غنی بود.در جریان دیدارم از کاخ والی مشهد، با تقدیم فندکی، اجازه یافته بودم که در شهرهای خراسان به کاوش بپردازم و اسنادی را که از زیر زمین بیرون می کشم با خود ببرم.
مغرور از داشتن چنین «فرمانی»، روزی در کوچههای قوچان میگشتم و سرگرم گرفتن عکسهایی از مناظر بازار بودم که مأمور پلیسی با خشونت یقهام را گرفت و به بهانه جاسوسی مرا به زندان برد. اوراق هویتم را خواستند و من هم فرمان معروف والی مشهد را به آنها ارائه دادم . هدف آنها نیز از این بازی مضحک دقیقاًَ همین بود. آنها اسناد مرا گرفتند تا به داروغه نشان دهند و این بهترین بهانه برای سر به نیست کردن آنها بود، طوری که دیگر هرگز پیدا نشد. با این حال زیان فراوانی به من وارد نمیشد، زیرا فصل سرما آغاز شده بود و چون بیش از یک متر برف بر زمین نشسته بود، خود به خود کار حفاری دشوار مینمود . بدین ترتیب به محض آن که آمد و رفت در جادهها مقدور شد، با این امید که در بازگشت روزگار خوشتری در انتظارم خواهد بود، راه روسیه را در پیش گرفتم.
در ماه اوت 1907 بار دیگر توانستم نقشه خود را به اجرا بگذارم. این بار از سوی وزارت تعلیمات عمومی فرانسه، مأموریت داشتم که در معیت هیأتی برای حفاریهای باستان شناسی به ایران بیایم . اتفاقاً هدف این هیأت اختصاصاً مطالعه در وضع بناهای باستانی بود که در طول سالهای اخیر به کلی خراب یا محو شده بودند.
از سوی دیگر این بار سردار اسعد رئیس قدرتمند ایل بختیاری دعوتی بسیار مشفقانه از من به عمل آورده بود که از حوزه فرمانرواییاش دیدن کنم. پس بدون هیچ تردیدی مسیر خود را اینگونه ترسیم کردم: از طریق ترکستان روس به ایران وارد میشوم، بعد از توقفی کوتاه در مشهد، با دیداری از شهرهای نیشابور و سبزوار و شاهرود و ورامین خود را به تهران میرسانم. از تهران از طریق شاهراهی که از شهر مقدس قم و کاشان میگذرد به اصفهان رهسپار میشوم و پس از سیاحت کاخهای پایتخت قدیمی صفویان، با طی چند روز راه، خود را به جونقان ییلاق بختیاریها و منزلگاه میزبان بسیار مهربانم میرسانم. در بازگشت نیز بعد از وصول به تهران از همین مسیر، از طریق قزوین- رشت- انزلی و باگذشتن از دریای خزر به بادکوبه میروم و از آنجا به اروپا باز میگردم....
فهرست