بهائی، آئين، منشعب از بابيه و منسوب به ميرزا حسينعلي نوري ملقب به «بهاءالله»* (د 1309ق / 1892م) كه آن را در اواخر سدة 13ق / 19م بنياد نهاد.
اين آئين از درون آيين بابي بر آمد كه بنيادش بر تأويل خاصي از متون شيعي و آموزههاي عرفاني نهاده شده بود، اما ادعاي تجديد دين و تغيير شرايع، آن را از دايرة فرقههاي اسلامي خارج كرد.
بهاءالله در آغاز دعوتش بر پاية بشارتي از سيد علي محمد باب*، خود را كسي دانست كه خداوند او را بنا بر سنت تداوم ظهور فيض، براي اين عصر ظاهر ساخته است (من يظهره الله). وي سپس با تأويل مفاهيمي چون خاتميت، دعوي پيامبري كرد و در كتاب اقدس خود از نزول احكام تازه سخن گفت.1 از زمان تبعيد او به فلسطين مركز دعوت بهائي در عكّا و سپس حيفا شكل گرفت.2
پس از درگذشت بهاء، بنا به وصيت او پسر بزرگش عباس افندي ملقب به «عبدالبهاء» (د 1340ق / 1921م) رهبري بهائيان را به دست گرفت. عبدالبهاء سفرهايي به مصر و اروپا و آمريكا كرد و به سازماندهي تبليغات بهائي در نقاط مختلف جهان پرداخت. تعاليم دوازدهگانهاي كه او تدوين كرد، صورتي مستقل به اين آئين بخشيد و به نسبتهاي اولية آن با دين اسلام پايان داد.3
عبدالبهاء نوة دختري خود شوقي افندي (د 1336ش / 1957م) را كه بعدها «وليّ امر» لقب گرفت، به جانشيني خود منصوب كرد.4 در زمان شوقي تشكيلات بهائي به ويژه در اروپا و امريكا گسترش يافت و محافل و معابد قارهاي (مشرق الاذكار) در كشورهاي مختلف ساخته شد. وي براي سرپرستي امور جامعة بهائي مجمع خاصي به نام «ايادي امر الله» تشكيل داد.5
با مرگ شوقي كه فرزندي نداشت، موضوع جانشيني به انشعاباتي در ميان بهائيان انجاميد. گروهي رهبري روحيه ماكسوِل، همسر شوقي، و گروهي ايادي امرالله را پذيرفتند.6
در 1960م شاخة ديگري از بهائيان به چارلز ميسن ريمي [1]به عنوان ولي امر گرويدند.7
بهائيت از آغاز به دليل مغايرت با اصول دين اسلام، مقابلة علما و تودههاي مسلمان را برانگيخت، عوامل ديگري همچون روابط پيشوايان آن با دولتهاي بيگانه و نيز نزاعهاي دروني آنان در اين چهرة منفي نقش داشت.8 با اين همه وجود برخي زمينههاي اجتماعي و جذب عناصري جهاني به اين آئين كمك كرد تا در مسيري متفاوت به حيات خود ادامه دهد. بهائيان در ترويج آئين خود، كه آن را دين ميدانند و اساس آن را مبتني بر اصولي چون استمرار نبوت و تداوم فيض الهي ميدانند، از آموزههايي امروزين همچون اتحاد جوامع بشري، وحدت گوهري اديان و صلح جهاني مدد گرفتهاند.9بهائيان به وحدت نژاد بشري قائلند و با هر نوع تبعيض، اعم از نژادي، سياسي و ديني مخالفت ميكنند؛ همچنين، آنان بر صلح و عدم خشونت تأكيد دارند. معتقدند كه همة اديان از وحدتي بزرگ بهرهورند و به سمت پرده برگرفتن از حقيقتي واحد حركت ميكنند. با اين حال، بهائيان آئين خود را برترين دين مكشوف شده بر بشر ميخوانند و بالاترين وظيفهاي كه يك بهائي براي خود قائل است تكريم و تعظيم بهاءالله است. بهائيان به زندگي جاوداني روح باور دارند،ولي بهشت و دوزخ را فقط نمادي از پيشرفت روح به سوي خدا، يا انحطاط روحاني ميانگارند.